۱۳۸۹/۰۷/۲۸

دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند


روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ ، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: " تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است "، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: خداوندا نمی فهمم؟!، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!

۱۳۸۹/۰۵/۰۹

بدون شرح



آفریدگارا امروز به من کمک کن، تا داستان زندگی ام را، به همان زیبایی بیافرینم، که تو گُل هستی را می آفرینی

۱۳۸۷/۱۲/۲۳

فلسفه چیدن سفره هفت سین در عید نوروز


ایمان - وبلاگ دوستی

عدد هفت عدد هفت نزد ايرانيان قديم مقدس بود و به خاطر ستارگان هفتگانه يعني زهره ، مشتري ، عطارد ، زحل ، مريخ ، زمين و خورشيد عدد هفت را گرامي مي داشتند.
ایرانیان باستان اعتقاد داشتند كه عقل مقدس يعني اهورامزدا كه به او سپند مينو نيز گفته مي شد ، شش وزير بزرگ به نام امشاسپندان دارد كه يعني مقدسان جاويدان و اين شش امشاسپند با سپندمينو تشكيل (هفت سپند) مي دهند. علت اين كه هفت سين به راستي هفت سين است ، اشاره به هفت امشاسپند است و چون كلمه سپند با سين شروع مي شده ، روي اين اصل به علامت آن هفت مقدس جاوداني ، چيزهائي در نظر گرفته شده كه هم با حرف سين شروع شده باشند و هم مورد استفاده مثبت بشر واقع شوند.

هفت سین سفره‌ای است كه ايرانيان هنگام نوروز مي‌‌آرايند. آنچه كه در اين سفره قرار مي‌گيرد، بايد دارای خصوصيت زير باشد:

1. پارسي باشد؛ 2. با بند واژه‌ي «س» آغاز شود؛ 3. ريشه‌ي گياهي داشته باشد؛ 4. خوردني باشد؛ 5. اسم مركب نباشد؛ 6. براي بدن سودمند باشد؛ بنابراين هر آنچه كه داراي اين ويژگي‌ها نباشد - اگر چه با بندواژه‌‌ي «س» هم آغاز شده باشد - نمي‌توان جزء هفت‌ سين به حسابش آورد. در زبان پارسي، تنها هفت چيز هستند كه اين ويژگي‌ها را دارا هستند:
1. سير : به نام و عنوان اهورامزدا 2. سيب: به نام و عنوان سپندارمذ (اسفند) 3. سبزی: به نام فرشته‌‌ي ارديبهشت 4. سنجد : به نام فرشته‌ي خرداد 5.سركه: به نام فرشته‌ي امرداد 6. سمنو : به نام فرشته‌ي شهريور 7. سماق: به نام فرشته ‌ی بهمن از عناسر سفره هفت سين در تعبيري ديگر اينگونه ياد مي شود:
1. سير: براي پاكيزگي 2. سركه: براي پاكيزگي 3. سماق: براي پاكيزگي 4. سنجد: تولد 5. سمنو: نماد خوبي و رشد گياه 6. سبزه: موجب فراواني بركت مي شود 7. سيب: نمادی از زايش هرچند كه در سفره هفت سين بايد به هرحال هفت جزء كه با آوای «سين» آغاز مي‌شوند (نمادی از «سپنتا») چيده شود، ولي براي زينت و چيدمان دلپذيرتر سفرهٔ هفت سين، تقريباً همهٔ خانواده‌هاي ايراني اجزاء ديگري هم در سفره مي‌چينند و در آرايش و رنگاميزي سفره شان نهايت خوش سليقگي را اعمال مي‌كنند.
آينه و کتاب آسمانی نيز در كنار آن هم از اجزائي است كه تقريباً در هر سفرهٔ هفت سيني چيده مي‌شود. برخي بر اين باورند كه سكه كه نماد «دارايی» وآب كه نماد «پاكي و روشنايي» است بهتر است در كنار هم قرار گيرند و سكه را درون ظرفي از آب سر سفره مي‌گذارند.

پيشاپيش نوروزتان پيروز

۱۳۸۷/۱۱/۱۱

درس‌های انقلابی مهاتما گاندی در سال ‌روز مرگش


10 بهمن/ 30 ژانویه سال جاری شصت و يكمين سالروز مرگ مهاتما گاندی بود. وی در سال 1948 در هند ترور شد.

گاندی از معدود افرادی بود که مذهب و مبارزه‌ی سیاسی عاری از خشونت را در یک راستا و با اعتقاد کامل دنبال می‌کرد.
وی نظريه‌ی نافرماني مدني را منسجم و عملي كرد؛ برای او، سیاست نه یک غایت و هدف که وسیله‌ای برای تجربه‌ی حقیقت بود: «من از جنايت بيزارم اما از جنايتكار نه. باید آن کس که بدی می‌کند را نیز دوست داشت. باید با استبداد و فرد مستبد مخالفت کرد و از فرمان او تا دم مرگ سرپیچی نمود؛ اما نباید به وی آزار رسانید، بلکه می‌بایستی با محبت بر وی غلبه کرد...»
«هدف جنبش عدم خشونت، مجبور ساختن حريف به تغيير رفتار يا عقيده‌اش نيست، بلكه قانع ساختن اوست؛ و اين تغيير انجام نخواهد شد مگر با رنجِ كسي كه از همكاری با بي‌عدالتي امتناع كرده است و قانون نادرست را بطور شفاف به چالش مي‌كشد.»
«حقيقت در قلب هر انساني جای دارد، و آنجاست كه بايد به جستجوی آن پرداخت. ما حق نداريم ديگران را وادار سازيم حقيقت را به روش شخصي ما ببينند.»
«شادمانی نه در پیروزی که در مبارزه و رنج و تلاش در راه آن نهفته ‌است. عدم خشونت، تحمل آگاهانه‌ی رنج است.» «من هيچ چيز تازه‌ای ندارم كه به جهانيان بياموزم؛ حقيقت و عدم خشونت به اندازه‌ی كوهستان‌ها كهن هستند.»
عدم خشونت مهمترين دستاورد و ميراث گاندی است كه بر پايه‌ی تحمل رنج و دوست داشتن ديگران استوار مي‌باشد: «عدم خشونت، اولین و آخرین رکن ایمان من است ... عشق ورزیدن به کسانی را که ما را دوست می‌ دارند، عدم خشونت نیست، بلكه این مهم تنها زمانی تحقق می‌یابد که کسانی که از ما نفرت دارند را دوست بداریم . می‌دانم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟.»
وی هم چنین در تبعیض علیه زن، مرد را مسوول و مقصر می‌دانست: «چگونه زن جنس ضعيف است، در حالي كه در زندگي با رنج و مشقت بيشتری نسبت به مرد روبرو است ؟» گاندی معتقد به برابری اقتصادی بود و هرنوع استثمار و نابرابری را نوعی خشونت می‌دانست: «اگر به دنبال پایبندی به عدم خشونت هستیم ، فقر و محرومیت را حتا برای پست‌ ترین انسانها نیز نباید بخواهیم» «خدمت به مردم و محرومان وظيفه‌ی من است، چرا كه خداوند نزد فقيرترين و حقيرترين انسان‌هاست».
او اما در عين حال فاصله‌ی خود را با سوسیالیسم حفظ مي‌كرد: «سوسیالیست‌ها لازمه‌ی تغییر اقتصادی را ایجاد نفرت و تغییر دولت می‌دانند، و من برعکس با نیروی عشق و قانع ساختن مردم و بدون توسل به زور درصدد این تغییر هستم .» او عدم خشونت را به حيوانات نيز تعميم داد و گياهخواری را "وظيفه‌ی اخلاقي انسان" نسبت به این موجودات مي‌دانست: «تکامل روحانی انسان در مقاطعی ایجاب می‌کند که وی کشتن حیوانات - بخاطر رضایت جسمانی و مطامع نفسانی خود- را متوقف نماید».
«عدم خشونت، هم انسان و هم حیوان را در بر می‌گیرد ... اگر کسی بگوید در صورت عدم استفاده از گوشت يا عصاره‌ی گوشت خواهی مرد، و حتا پزشک نیز این گفته را تایید کند٬ من مرگ را ترجیح خواهم داد». «عظمت و تمدن یک ملت را از چگونگی برخورد آنها با حیوانات ارزیابی کنید.»
گاندی در نوجواني و جواني بسيار ترسو و خجالتي بوده و آنچنان كه در زندگينامه‌ اش می ‌نويسد از تاريكي، دزد، ارواح، مار و حتي حضور در جمع بسيار مي‌ترسيده است. او پس از اتمام تحصيلاتش در انگليس و در رشته حقوق، در هند به عنوان يك وكيل آغاز به كار كرد اما در اولين دفاعيه ‌اش، از شدت خجالت نتوانست يك كلمه صحبت كند و در دادگاه از هوش رفت و از آن پس تا مدت‌ها به وی لقب وكيل بي موكل می‌دادند.
بعدها همين وكيل بی موكل تبديل به وكيل و بلكه پدر ملت هند گرديد .
وی صداقت و شجاعت را لازمه‌ی مبارزه‌ی سياسي عنوان مي‌دانست: «حقیقت، از پنهان ‌کاری نفرت دارد. یک ساتیاگراهی (پیرو نیروی حقیقت) رازی ندارد که بخواهد از حریف و یا دشمن خود مخفی نگاه دارد». «ترس و عدم خشونت با یکدیگر جمع نمی‌شوند؛ به همراه داشتن اسلحه، نشانه‌‌ی وجود رگه‌هایی از ترس است.» در مواردی از نافرمانی‌های مدنی، گاندی به مردم هند توصیه کرد از پوشیدن لباس‌های انگلیسی امتناع کنند و به نشانه اعتراض، آنها را در خیابان‌ها بسوزانند و از لباس‌هایی که خود تولید می‌کنند استفاده کنند. از آن پس چرخ نخ ‌ریسی نماد استقلال هند شد و هم‌اینک نیز بر روی پرچم این کشور جای دارد. در آماری که بعدها توسط انگلیس منتشر شد، آمده ‌است که تحریم پارچه‌های این کشور، 20 میلیون دلار در یک سال به اقتصاد این کشور خسارت زده و 500 هزار کارگر را بیکار نموده ‌است. گاندی بعدها در سفرش به لندن به سراغ این کارگران رفت و آنها را قانع کرد که راهی جز این پیش رو نداشته ‌است. کارگران، پس از اتمام گفته‌هایش به ‌شدت او را مورد تشویق قرار دادند.
در نمونه‌ی دیگر، در راهپيمايي نمك در سال 1930 كه به شكسته شدن قانون ماليات نمك توسط گاندز و پيروانش انجاميد، وز و حدود شصت ‌هزار هندي راهي زندان شدند و اين برای دولت بريتانيا يك افتضاح بزرگ در سطح جهان درپی داشت، آنچنان كه مجبور شدند گاندی را برای مذاكره به لندن دعوت کنند. سرانجام، چرچیل، که هیتلر نتوانسته بود وی را مغلوب سازد، اعتراف کرد از دست این فقیر نیمه عریان (گاندی) مستاصل شده ‌است و با اعطای استقلال به کشور هندوستان، شکست خود را پذیرفت.

ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه گاندی پس از كسب استقلال هند، هيچ سمت و منصبي را نپذيرفت .

منبع : خرداد

۱۳۸۷/۱۱/۱۰

ازدواج یک دختر هندی با سگ برای دفع بلا


ایمان - وبلاگ دوستی

به گزارش رویترز : یک دختر جوان هند شرقی با سگ ولگرد ازدواج کرد . وی اعتقاد دارد که این عمل او را از روح شیطانی حفظ می کند !
در تشریفات این مراسم پای سگ را غسل دادند و بعد از فرو بردن در جوهر به پیشانی دختر زدند . این دختر بعدا اجازه دارد که با شخص دیگری ازدواج کند ولی به شرط اینکه از سگ جدا نشود .
ازدواج با حیوانات یکی از خرافات و اوهام مردم هند است که بیشتر در روستاها رواج دارد . سال گذشته نیز یک مرد هندی بعد از اینکه 2 سگ را با سنگ کشته بود برای دفع بلا با یک سگ ماده ازدواج کرد . او به خبرگزاری رویترز گفته بود که بعد از کشتن سگ ها دستش دچار رعشه شده بود و گوشش نیز خوب نمی شنید .
در مراسم ازدواج سگ ماده ساری نارنجی رنگی پوشیده بود و موهایش را با گل تزئین کرده بودند .

دلیل این مساله اعتقاد هندوئیسم به تناسخ است ؛ یعنی هر وقت موجودی از بین برود، روح آن از کالبد جدا شده و در همین دنیا به کالبد موجود دیگری درمی آید و این به معنی نفی معاد و قیامت است و باید بدانیم که تناسخ با فرهنگ هندوها کاملاً گره خورده‌است.
هندوها معتقد هستند ممکن است در کالبد بعد حتی به شکل حیوان به دنیا بیاییم و برای همین به حیوانات احترام زیادی می گذارند . البته دوست داشتن حیوانات و همچنین حفاظت از آنها کاری پسندیده است ولی پرستش آنها و یا ازدواج با حیوانات بیشتر نوعی خرافات است . شما به خاطر ترسی که از کالبد بعدی خود دارید به حیوانات خوبی می کنید و نه از روی محبت واقعی .

از آنجا که اعتقاد به معاد از اصول اعتقادات در ادیان الهی است ، ما تناسخ را مردود می دانیم . البته در جوامع ما هم خرافات کم نیستند . یکی از بزرگترین مشکلات کشورهای در حال توسعه همین خرافات است .
اگر ادیان را از اوهام و خرافات پاک کنیم باعث رشد جوامع می شوند ولی در غیر این صورت مانع از رسیدن ما به پیشرفت و سعادت می شوند .
خرافه به معنی اعتقاد غیرمنطقی به تأثیر امور ماورای طبیعت و خلاف عقل، علم و تجارب شهودی در امور طبیعی است. در زبان های اروپایی از واژه سوپراستیشن برای بیان همین مفهوم استفاده می شود و معنای لغوی آن عقب افتادن است .
باید برای پاک کردن خرافات از تاروپود مردم جهان و اللخصوص مردم ایران چاره ای اندیشید . باید با معرفی دین به صورتی واقعی و عقلانی جلوی خرافات راگرفت . باید دین را به صورتی علمی بررسی کرد و به توجه به نیازهای امروز بشری از دین الگویی مناسب یافت و استفاده نمود .

۱۳۸۷/۱۱/۰۶

دعای داريوش بزرگ در کتيبه بيستون


ایمان - وبلاگ دوستی

در انديشه ايرانی دروغ يکي از بزرگترين گناهان و زشت ترین آنهاست . دروغ ضد صداقت و راستي است و هنگامي که افراد يک جامعه صفت راستي را رها کنند به يقين نتيجه آن جز ضرر نخواهد بود و اعتماد بین مردم از بین می رود .
امروزه دروغگویی آنقدر بی اهميت و ناچيز شمرده شده که ما برای سرگرم شدن نيز به سادگی دروغ مي گوييم .
داريوش پادشاه هخامنشيان در کتيبه بيستون (کرمانشاه) در پيرامون دروغ چنين دعا می کند " خداوند کشور را از دشمن، خشکسالی و آفت دروغ محفوظ نگاه دارد" . پارسيان در زمان هخامنشی دروغگويي را بدترين عيب می دانستند و برای آنکه ناگزير به انجام اين کار زشت نشوند حتي از وام خواستن نيز خود داری مي کردند چرا که ممکن بود وامدار به جهتي ناگزير به دروغگويی شود.
طبق آمارها صداقت و راستگويی مردم در سال 75 ، 60 درصد بود و هم اکنون به 40 درصد رسيده و اين مساله يک زلزله اجتماعی است .
دروغگويی يک پديده و عاملي است برای رسيدن به مقاصد نادرست؛ افراد جامعه برای دست يابی به منافع و مصالح معمولا در بسياری از موارد نادرست متوسل به گفتار دروغ می شوند. البته طبق نظر جامعه شناسان افراد بسياری برای رسيدن به اميال بلند پروازانه خود از آنجا که موفق به انتخاب روش درست نيستند و نرسيدن به آمال را نوعی شکست محسوب می کنند ممکن است به دروغ متوسل شوند و در بسياری از موارد اين گروه باعث تضيع حق سايرين می شوند.

۱۳۸۷/۱۱/۰۵

آیا می توان از آتاتورک ایران هم فیلم ساخت ؟

ایمان - وبلاگ دوستی
پخش فيلم زندگی شخصی آتاتورک باعث بحث گسترده در ترکیه شده است . اين فيلم ، بخشهايی از زندگی خصوصی آتاتورک را به تصویر می کشد . منتقدان اين فيلم، تلاش گسترده ای را در ترکيه برای ممنوعيت پخش اين فيلم آغاز کرده است. در این فیلم نشان می دهد که وی شراب خوارو شهوتران بوده است .
فیلم مستند «مصطفی» را کارگردان و روزنامه‌ نگار ترک، جان دوندار ساخته است. آتاتورک که در افکار عمومی ترکیه، سمبل مردی آسیب ‌‌ناپذیر و محکم است، در این فیلم به صورت فردی تنها و شکننده تصویر می‌شود که رنج‌ها و ناکامی‌های خود را با الکل تسکین می‌دهد.
ساختن فیلمی در باره آتاتورک در ترکیه ‌ی امروز، آسان نیست . آتاتورک یک اسطوره است . درهر گوشه‌ی این کشور، مجسمه ‌ای از وی برپاست . ولی جوانان خیلی از این فیلم استقبال کرده اند .
این تنها مشکل ترکیه نیست که مردم از شخصیت های تاریخی بت می سازند . بحث احترام به اسطوره ها مسئله ی بسیار خوب و پسندیده ای است ولی به شرط اینکه این افراد تبدیل به بت نشوند . باید حقایق را گفت و با تحریف واقعیت ها مشکلی حل نمی شود . باید به رهبران سیاسی احترام گذاشت ولی به نام احترام به اسطوره ها نمی توان مردم را از حقوقشان محروم کرد . مردم حق دارند که بدانند رهبرشان چگونه انسانی بوده است . تمام امکانات مادی و معنوی کشور به دست چه کسی سپرده شده است . مردم باید بدانند "پدر" مملکت تا چه اندازه خانواده را دوست دارد .
در جوامع آزاد هیچ مرزی برای نقد و پرسش وجود ندارد و همگی در برابر مردم و مطبوعات پاسخگو هستند . اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم آتاتورک های بسیاری داشته ایم و همیشه کسانی بوده اند که نگذاشته اند ما با حقایق آشنا شویم و ماهیت اصلی آنها را بشناسیم . در ایران کسی نمی تواند به اموال دولت مردان و فعالیت های آقازاده ها نظارت کند و همین پاسخگو نبودن به مردم زمینه های فساد اقتصادی در جامعه را بالا می برد .
آیا در ایران یک خبرنگار اجازه دارد از زندگی خصوصی رهبران سیاسی آزادانه فیلم تهیه کند ؟ چرا ما رادیو و تلویزیون خصوصی نداریم ؟

۱۳۸۷/۱۰/۳۰

نقدی بر گروه‌های شیطان پرستی



ایمان - وبلاگ دوستی

این روزها دوستان را که نگاه می‌ کنی درباره این کلمه می ‌شنوی مخصوصا بین کسانی که ادعای متال ‌بازی و گوش دادن به موسیقی بلک ‌متال را یدک می‌کشند. این دوستان با بیان اینکه نمی شود وجود خداوند را اثبات کرد سعی می کنند خود را توجیه کرده و تمام ادیان را زیر سوال ببرند . شاید بشود با این دلیل به طور اجمالی و سطحی به این نتیجه رسید ولی نمی توان منکر این نکته شد که انسان به طور ذاتی میل به رفتار پسندیده داشته و نوعی خداپرستی درسرشت همه ی انسان ها وجود دارد . شاید با خود محوری بتوان براي مدتی احساس قدرت کرد و با ضایع کردن حق دیگران به نوایی رسید ولی فرض کنید همه این چنین کنند . دیگر کسی برای خشنودی خدای خود کار نیک نکند و همه به دنبال منافع خود باشند . برای چند ثانیه چشم های خود را ببندید و در این باره بیاندیشید . سرنوشت خود شما در این جامعه چه خواهد بود ؟
اگر به دنیای بعد از مرگ اعتقاد نداشته باشیم و کسی ستمی در این دنیا به ما کند ما به دنبال انتقام جویی خواهیم رفت و فرض کنید همه چنین کنند . شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه ‌ای به طرف دیگر بزند) . و یا اگر دلخوش به زندگی دنیوی باشیم و به نحوی زندگی به کام ما نباشد دست به خودکشی خواهیم زد و چون فقط به خود فکر می کنیم از خود نمی پرسیم که بعد از مرگ ما چه بلایی بر سر عزیزانمان می آید . و هزاران نکته دیگر که مطمئنم اگر به ذات خودتون رجوع کنید و صفحه سفید روحتان را ورق بزنید راه بهتری هم پیدا خواهید کرد .

شیطان پرستی

شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایشات خودپرستانه دارند.
به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی می‌شوند.

انواع شيطان پرستي

1- شيطان پرستي قلسفی : این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است‌. این شاخه از شیطان ‌پرستی به پایه ‌گذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده می‌شود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد . در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث می‌شمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می‌نگرند.
2- شيطان پرستي ديني : این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونه‌ ای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی ، افسانه‌ها ، آیین‌های متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن می‌باشد.
3- شيطان پرستي گوتيک ( شرپرستان) : اين نوع شيطان پرستي همان شيطان پرستي است که در عصر سلطه کليسا بوجود آمده بود . در اين نوع شيطان پرستي گفته مي شود که کودک خواری ، قرباني کردن دختران ، بزکشی و تمام کارها و اعمال ضد کليسا را انجام مي دادند.
کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.

راه جلوگيری از گسترش شيطانی پرستی


دفاع عارفانه از دين ، بهترين و مهمترين عامل است . پرداختن به پرسش‌های جديد جوانان بدون هيچ محدوديت و هيچ انگ و برچسب تخريب‌ كننده ‌ای ، پذيرفتن اين نكته كه دين در همه زمان ‌ها و مكان ‌ها و در ميان همه اقشار می ‌تواند حرف نو و جديدی برای گفتن داشته باشد . همراهي بيشتر با جوانان و مهربانی بيشتر با طيف جوان كه مملو از انرژی ، زندگي و در عين حال متفاوت بودن است.
قدرتی كه بشر امروز با شیطان ‌پرستی به دنبال آن است با اقتدار معنوی تفاوت دارد، قدرت شیطان‌ پرستی، قدرت زودگذری است كه در فضاهای مختلف نمی‌تواند خودش را در بالاترین جایگاه قرار دهد اما اقتدار معنوی به واسطه پشتوانه و جایگاهی كه نسبت به خداوند عالم و نسبت به وحی الهی دارد، همیشه در بالاترین موقعیت می‌ایستد.
همچنین آگاهی رسانی به نسل جوان و آموزش آنها درباره سرانجام شوم این حرکت ضد فرهنگی می تواند از گسترش حرکت آنها جلوگیری کند ..

۱۳۸۷/۱۰/۲۸

داستان نجار و زن زیبا


ایمان - وبلاگ دوستی

در روزگاری دور نجاری جوان و باهوش در شهر رویایی زمین زندگی می کرد . این نجار پسری زیرک و خلاق بود و همیشه دوست داشت با چوب درختان که خود از جنگل با تبر تیزش می برید طرح هایی زیبا خلق کند .
یک روز با درختی که از جنگل تهیه کرده بود داشت بسوی کارگاه کوچکش می رفت و با خود می اندیشید که این بار چه چیزی بسازد .
با اینکه جوان بود ولی همه ی مردم شهر او را می شناختند و او را استاد خطاب می کردند . مردم شهر همیشه از او انتظار طرحی نو داشتند و همین قضیه باعث شده بود که او به دنبال ایده هایی باشد که مردم را راضی کند .
همین طور که داشت در جنگل به سمت شهر می رفت از کنار رودی گذشت و خواست کمی استراحت کند و به اسبش آب بدهد. نشست کنار رود و در آب زلال رود نگاهی انداخت . کمی از آن نوشید و دوباره در آب چهره ی خود را نگاه کرد . کمی به تنهایی خود اندیشید و یکباره از جا پرید . ایده ای به ذهنش آمده بود که این بار با چوب خود چه چیزی خلق کند . به خانه رفت و بیشتر فکر کرد وبا خود گفت چرا زودتر این طرح به فکرم نرسیده بود . به خود گفت با این چوب انسانی می سازم و هر آنگونه که بخواهم آن را خلق می کنم و از تنهایی نجات پیدا خواهم کرد.
فردای آن روز به شهر رفت و زیبا ترین زن شهر را انتخاب کرد و از او طرحی بر روی کاغذ کشید و اندامش را همان گونه که می خواست رسم کرد . نجار به نقاشی نگاه کرد و با خود گفت : تا کنون زنی به این زیبایی و خوش اندامی در تمام عمرم ندیده بودم .
همان شب چوب را به کارگاه برد و شروع به تراشیدن کرد . از صورت شروع کرد و با ظرافت و مهارت ساعت ها روی آن کار کرد. روزها طول کشید و بقیه ی اندام را نیز به دقت می ساخت . هر چه می گذشت نجار جوان بیشتر شیفته ی هنر خود می شد . بالاخره بعد از هفت روز اثر خود را خلق کرد . روز هفتم از گوهر وجودی خودش در آن دمید و کار مجسمه به پایان رسید.
زن زیبایی بود و مطمئن بود اگر پاهایش را از خانه بیرون بگذارد همه شیفته ی او خواهند شد . از آن می ترسید که تمام زحماتی که کشیده بود بر باد رفته و این مجسمه او را ترک کند .
در این اندیشه و حراس بود که مجسمه لب به سخن گشود و به او سلام کرد . نجار که از شدت وقار و عظمت مخلوق جدیدش به وجد آمده بود هیچ نگفت . زن جلو آمد و دست نجار را بوسید و از او تشکر کرد . مجسمه گفت : من درختی بودم که همیشه در کنار دیگر گیاهان و حیوانات در جنگل زندگی می کردم و شاهد باران ها و سیل ها بودم و هیچ پناه گاهی نداشتم .
من انسا ن هایی را می دیدم که برای تفریح به جنگل می آیند و در سایه ی درختان میوه می خورند و می خندند . آنها را می دیدم که زیر نور ماه به هم عشق می ورزند و با محبت یکدیگر راصدا می کنند. همیشه دوست داشتم روزی انسان شوم و تمام چیزهای خوب را تجربه کنم . نجار که با غرور به صحبت ها گوش می داد رفت و برای زن چای آورد . زن ادامه داد ودر حالی که چای را می نوشید گفت : همیشه انسان هایی را می دیدم که به جنگل می آیند و درختان را قطع می کنند و از آنها وسایلی خلق می کنند که همگی بیهوده اند ولی تو نجار باهوشی هستی و قدر درختان وهنرت را می دانستی و اگر آنها را قطع و ضرری به جنگل وارد می کنی در عوض با آن اشیایی می سازی که پست تر از درخت نیستند . نجار خیلی خوشحال شد و با خود گفت ای کاش در گذشته نیز به جای ساختن مجسمه هایی بی ارزش بیشتر قدر درختان را می دانستم و چیزهای دیگری خلق کرده بودم .
چند روزی گذشت و مرد و زن در کنار هم با شادی زندگی می کردند . زن پیش نجار آمد و گفت می خواهم برای خود هنری بیا موزم و زندگی را بیهوده سپری نکنم . نجار گفت نیازی نیست من نجار مشهوری هستم و با فروش چند اثر در ماه می توانیم هرآنچه می خواهیم فراهم کنیم . زن پا فشاری کرد و مرد عصبانی شد و گفت که من تو را خلق کرده ام و اختیار تورا دارم و تو باید از خواسته های من پیروی کنی . زن ناراحت شد و هیچ نگفت . رفت و گوشه ای نشست .
نجار جوان از خانه بیرون آمد و به کنار رود رفت . چهره ی خود رادر آب دید که با او سخن می گوید . تصویر گفت: جسم من درست است که توآن زن را خلق کردی و به درستی که هنرمندانه این کار را کردی ولی به کسی که توراخلق کرده بیاندیش . او ترا آفرید و به تو هنرخلق کردن آموخت و هر آنچه نیاز داشتی برایت فراهم کرد ولی هرگز اختیارت را ازتو نگرفت . تو حتی اختیار داری که غیر او را پرستش کنی و او همچنان نعمت هایش را به تو ارزانی میکند . تو نیز چون خالق خود باش و به مخلوقت اختیار بده تا راهش را خود پیدا کند . نجار بر خواست و به خانه رفت .
زن به استقبالش آمد و برای او چای آورد . مرد نجار از کرده ی خود پشیمان بود ولی غرورش اجازه نمی داد حرفی بزند . زن شروع به صحبت کرد و از نجار قدردانی کرد و گفت من تسلیم خواسته های تو هستم و اگر می خواهی که در خانه بمانم حرفی نیست .
نجار سکوتش را شکست وبه زن گفت : تو زیباترین زنی هستی که من تا کنون دیده ام . من تو را خلق کردم و برای همین تو را خیلی دوست دارم و می ترسم که چراغ خانه ی دیگری شوی و مرا ترک کنی . با این حال به تو اختیار می دهم که هرگونه می خواهی زندگی کنی و هدفت را دنبال کنی . اگر من هم چنین اختیاری نداشتم امروز تو نیز نبودی و من اینقدر محبوب نبودم . تو نیز باید بتوانی مثل من آزادانه استعدادهایت را بشناسی و چیزهای جدیدی خلق کنی . باید از چیزهای پیرامونت الهام بگیری و با نگاهی تازه به اطرافت بنگری .
زن بسیار خوشحال شدو از نجار قدر دانی کرد و اورا بوسید . از فردای آن روز زن به دنبال هدفش رفت و با خلق آثار جدید روح بسیاری از مردم را شاد کرد . او موسیقی می نواخت و هر وقت بیکار بود به جنگل می رفت و برای درختان و حیوانات ساز می زد . صدای سازش در جنگل پخش می شد و دوستی بین انسان ها و موجودات را بیشتر می کرد . دیگر فاصله ای بین آنها نبود و مثل خانواده ای همدیگر را دوست داشتند.
زن هم قدردان جنگل و نجار بود چون هر دو او را دوست داشتند وبه اوزندگی بخشیده بودند .
مرد نجار نیز بیشتر قدر درختان رامی دانست وبا احتیاط بیشتری به خلق آثارجدید می پرداخت . او خالق خود را تازه شناخته بود و می خواست با هنر و خوبی به دیگران راه اورا دنبال کند .

۱۳۸۷/۱۰/۲۱

اثبات وجود خداوند با دلایلی ساده


ایمان - وبلاگ دوستي

از زماني كه امانوئل كانت مقاله «انتقادی بر استدلال اصيل» را به رشته تحرير در آورد، اين موضوع بين انديشمندان و متفكرين بسيار رايج شده است تا بر اين مسئله اصرار ورزند كه اثبات وجود خدا به طور كلی غير ممكن است. در حقيقت اين ادعا در بين فرهنگ و تمدن روشنفكران آمريكايی تا حدی بالا گرفته كه تبديل به نوعي عقيده تعصب آميز گشته است.

بنابراين چطور بايد بدانيم كه آيا خدا واقعاً وجود دارد؟
ابتدا اين را در نظر داشته باشيد که اگر کسي حتی امکان وجود خدا را نيز نپذيرد و با اين موضوع مخالفت کند، در اين صورت هر دليلی که ارائه شود، آن را توجيه کرده و با تعبير و توضيحی آن را مردود خواهد شمرد. درست شبيه اين ميماند که کسی کلاً نپذيرد که انسان توانسته است بر روی کره ماه قدم بگذارد، در اين صورت هيچ فرقی نميکند که درباره اين موضوع چه مقدار اطلاعات به او داده شود، طرز فکر او تغيير نخواهد کرد. اگر به اين شخص عکس های مستندی از فضانوردان نشان داده شود که در حال راه رفتن بر روی کره ماه هستند، و يا مصاحبه هايی را که با فضانوردان شده است به او نشان دهند و يا حتی سنگ هايی را که از سطح کره ماه جمع آوری شده ببيند، تمامي اين شواهد و مدارک برای چنين شخصي بي ارزش خواهد بود. زيرا او قبلاً نتيجه گيری کرده است که انسان قادر نيست به کره ماه برود. ( مارلين آدامسون)

درتاریخ براهین متعددی در اثبات وحود خدا ارائه گردیده است. برهان نظم یکی از مهم ‌ترین، رایج ‌ترین و آشناترین است، و در کنار برهان‌های مبتنی بر علیت دو رکن مهم از باور استدلالی به خدا را تشکیل می‌دهند. جهان یک مجموعه منظم است که نمی‌تواند اتفاقی به وجود آمده باشد و باید ناظم باشعوری داشته باشد. جهان ما نشان دهندهٔ وجود نوعی انتخاب است، نه اتفاقی کور. این انتخاب کننده خداست.

نمونه های بيشماری را ميتوان ارائه نمود که نشان دهنده طراحی خداوند است. شايد بتوان گفت که مثال هايی از اين قبيل بی انتها است. در اينجا تعداد معدودی از اين نمونه ها را مشاهده خواهيد کرد:
کره زمين . . . اندازه آن کاملاً صحيح است. اندازه کره زمين و هماهنگي و تناسب آن با نيروی جاذبه زمين باعث ميشود که لايه نازکی که حاوی گازهای نيتروژن و اکسيژن است در فاصلة تقريباً 50 مايلي سطح کره زمين قرار گيرد. اگر اندازه کره زمين همانند سياره عطارد کوچکتر بود، وجود جو يا اتمسفر در پيرامون کره زمين غيرممکن ميشد. و اگر اندازه کره زمين همانند سياره مشتری بزرگتر بود، در اين صورت اتمسفر تنها حاوی هيدروژن آزاد ميبود
.
کره زمين تنها سياره شناخته شده ای است که مجهز به جو يا اتمسفری است که حاوی ترکيب مناسبي از گازها ميباشد و قادر است حيات گياهان، جانوران و انسان را حفظ کند.
کره زمين در فاصله مناسبی از خورشيد قرار گرفته است. نوسانات دمای هوا را که با آن مواجه هستيم در نظر بگيريد. اگر کره زمين از خورشيد دورتر بود همه ما يخ ميزديم. از طرفي اگر نزديکتر به خورشيد بود، همه ما مي سوختيم. اگر کوچکترين تغييری در موقعيت کره زمين نسبت به خورشيد وجود داشت، زندگی بر روی کره زمين ناممکن ميشد. در حالي که کره زمين با سرعت 67000 مايل در ساعت به دور خورشيد ميگردد، در عين حال فاصله مطلوب خود را نيز از خورشيد حفظ ميکند . . . کره زمين دور محور خود نيز ميگردد و با اين عمل اين امکان را به وجود مي آورد که تمامي سطح کره زمين هر روز به طور مناسب گرم و خنک شود.
کره ماه نيز با در نظر گرفتن نيروی جاذبه ای که دارد، در اندازه درست و در فاصله صحيحي از کره زمين قرار گرفته است. کره ماه باعث ايجاد جزر و مد و حرکات مهمي در اقيانوس ها ميشود که در نتيجه اين حرکات آب اقيانوس ها راکد و ساکن نمی ماند و در عين حال از سرازير شدن آب حجيم اقيانوسها به قاره ها نيز جلوگيری ميشود. (برگرفته از: شگفتي های خلقت خداوند، انجمن علوم مودی، شيکاگو، ايلينوی)
آب . . . بی رنگ، بی بو و بدون طعم است ليکن هيچ موجود زنده ای بدون آن قادر به ادامه حيات نيست. بيشترين قسمت گياهان، حيوانات و انسانها را آب تشکيل ميدهد . در اينجا خواهيد ديد که چرا ويژگی های آب منحصراً برای حيات جانداران مناسب است:
آب دارای نقطه جوش و نقطه انجماد بسيار بالايي است. آب به ما اين امکان را ميدهد که در محيطي که دمای هوا نوسانات متغيری دارد زندگی کنيم و باعث مي شود بدن ما دمای ثابت 37 درجة خود را حفظ کند.
آب حلالي جامع ميباشد. اين خاصيت آب باعث ميگردد که هزاران نوع مواد شيميايي مانند مواد معدني و مغذی به تمامي قسمت های مختلف بدن ما برسد و حتي در کوچکترين رگ های خوني ما نيز جريان پيدا کند.
آب دارای خاصيت منحصر به فردی است، يعني تمايل به کشش به سمت بالا را دارد. به خاطر اين خاصيت، آب اين قابليت را دارد که در گياهان، عليرغم وجود نيروی جاذبه زمين به سمت بالا حرکت کند و آب و مواد معدني مورد نياز برای حيات گياهان را حتي در بلندترين درختان نيز فراهم سازد.
در زمستان، آب از سطح به سمت پايين يخ ميزند و قابليت آن را دارد تا شناور شود، بنابراين ماهيان ميتوانند در فصل زمستان زنده بمانند. نود و هفت درصد از آب های کره زمين را اقيانوسها تشکيل ميدهند. بر روی کره ما سيستمي طراحي شده است که نمک را از آب اقيانوسها جدا کرده و آب عاری از نمک را در تمامي نقاط کره زمين تقسيم ميکند. با تبخير آب اقيانوسها، نمک آن باقي مانده و ابرها تشکيل ميشوند. باد قادر است تا به راحتي ابرها را پراکنده ساخته و در نتيجه آب در تمامي نقاط کره زمين برای مصرف گياهان، حيوانات و انسان مهيا ميشود. اين يک سيستم پالايش و تامين کننده آب است که به صورت چرخه عمل کرده و آب لازم برای بقای حيات بر روی کره زمين را به طور مداوم قابل استفاده ميسازد.

پيچيدگی مغز انسان نشان ميدهد که هوش و بصيرتي برتر در ورای آن وجود دارد

مغز انسان . . . همزمان و در آن واحد حجم شگفت انگيزی از اطلاعات را دريافت ميکند. مغز شما قادر است اطلاعاتي از قبيل رنگها و اشيائي را که ميبينيد، دمای محيط اطراف، مقدار فشاری که پای شما بر زمين وارد ميکند، صداهای پيرامونتان، احساس خشکي دهانتان و حتي نوع جنس صفحه کليد کامپيوترتان را دريافت کند. مغز شما محل تجمع و دريافت تمامی احساسات، افکار و خاطرات شما ميباشد. مغز شما در آن واحد مراقب و پيگير اعمال ديگری است که در بدن شما در حال انجام گرفتن است مانند الگوی تنفسي، حرکات پلک، گرسنگي و حرکات ماهيچه های دستان شما.
مغز انسان ميتواند در هر ثانيه بيش از يک ميليون پيام را دريافت کند. مغز شما تمامي داده ها را سنجيده و پيام هايي که از اهميت چندانی برخوردار نيستند را تصفيه ميکند. در نتيجه عمل غربال اطلاعات و داده ها، برای شما اين امکان به وجود مي آيد که در دنيای خود بتوانيد تمرکز کرده و عملکردی موثر داشته باشيد.
آيا به نظر شما مغزی که دارای چنين قابليتي است که ميتواند در هر ثانيه با بيش از يک ميليون اطلاعات مختلف سر و کار داشته باشد، در حالي که همزمان اهميت اين اطلاعات را نيز سنجيده و به شما اين امکان را ميدهد تا در ارتباط با معتبرترين اطلاعات موجود عمل کنيد، ممکن است بر حسب شانس و اتفاقي به وجود آمده باشد؟
آيا صرفاً علل بيولوژيکي باعث شده اند تا بافت های مناسب، جريان خون و ياخته های عصبي شکل بگيرند؟ مغز انسان تنها يک عضو حيرت انگيز نيست که وظايفي بر عهده دارد، بلکه بيش از يک عضو است. مغز انسان دارای هوش و فراست است، مغز قابليت استدلال، احساس، حرکت و ارتباط سنجی را دارد. چگونه ميتوان مغز انسان را توضيح داد؟
البته دلایل دیگری هم برای اثبات وجود خدا هست مانند برهان علیت و ..... که در اینجا به آن نمی پردازیم . آیا با مشاهده این نظم در عالم هستی و موجودات نیاز به دلایل دیگری هم هست ؟
آیا شما با دیدن یک مدرسه خوب و منظم به خود نمی گویید که حتما این مدرسه ناظم خوبی دارد . ایا بدون یک مدیر خوب قادرید شرکت خود را اداره کنید ؟ و ....
پس به چه دلیل و برهانی وجود خداوند را رد می کنید و منکر آن می شوید

۱۳۸۷/۰۹/۲۸

از قدیم گفتن مرغ همسایه غازه

ایمان - وبلاگ دوستي
جالبه که ما همیشه فکر می کنیم مرغ همسایه غازه . همیشه کتاب های ترجمه شده رو می خونیم و لذت می بریم و از جستجو در کتاب های ایرانی می ترسیم . با دوستان خارجی درد دل می کنیم ولی از ایرانی ها فرار می کنیم . بدون شناخت کافی در مورد همه چیز و همه کس نظر می دیم و هر چیزی که داریم منکرش می شیم و در مورد داشته های جوامع دیگه اغراق می کنیم . خوبی های نزدیکان خودمونو نمی بینیم ولی از خوبی غریبه ها به وجد می آیم .
البته مشکل فقط این نیست . بعضی ها کاملا برعکس عمل می کنند و فقط خودشونو می بینن . هر چیزی که دارن چه خوب و چه بد در حد پرستش دوست دارن و اصلا گوششون به حرف حساب بدهکار نیست . ماشین و ساعت و خلا صه هر چیزی که متعلق بهشون باشه عالیه و اصلا بهترینه . اگه گیشا زندگی کنن بهترین جای تهرونه و همین طور در مورد همه چیز اظهار نظر می کنن .
خلاصه ما ایرانیا حد وسط نداریم . یا خیلی غرب زده می شیم و یا متعصب .
اگه همیشه فکر کنیم چیزی که داریم بهترینه هیچ وقت سعی نمی کنیم که تغییرش بدیم و همیشه در جهل و نادانی می مونیم . اگه به همه ی شرایط راضی باشیم هیچ وقت پیشرفت نمی کنیم . البته اگه بدون تحقیق هم سریع نظر بدیم و هر کس هرچیزی که گفت بپذیریم ممکنه خیلی زود پشیمون بشیم و با تکرار این قضیه دیگران به ما بی اعتماد بشن و دیگه روی حرفمون حساب نکنن .
نه تعصب زیاد خوبه و نه غرب زدگی . باید از چیزای خوبمون با منطق دفاع کنیم و بدون تعصب در مقابل حرف حق و درست تسلیم بشیم . تنها در این صورت می تونیم پیشرفت کنیم و ایرانی که شایسته است بسازیم . تا کی لج بازی و تعصب های کور کورانه . تا کی تقلید و پیروی از کج فهمی ها و ظلم مستکبران . تا کی غرب زدگی ویا وطن فروشی . چرا ما ایرانیا حد وسط نداریم ؟
چرا کشورهای دیگرو می سازیم ولی در ایران خوب کار نمی کنیم ؟ چرا مرغ همسایه غازه ؟
چرا به دلایل مختلف بین دوستان تفرقه میندازیم ؟ به بهونه ی دین و مذهب و اعتقادات شخصی دیگران رو تحقیر می کنیم . واقعا ما انسان ها با این همه استعداد نمی تونیم ایران رو بسازیم ؟
مطمئنم اگه همه بخوایم می شه و می تونیم . البته باید تعصب رو کنار بگذاریم و فقط به نکات اشتراکمون فکر کنیم . دست همدیگرو بگیریم . باید فداکاری کنیم . باید از بعضی چیزا بگذریم تا به اهداف مهم تر برسیم . باید عاشق باشیم تا بتونیم فداکاری کنیم .
باید همدیگرو دوست داشته باشیم تا بتونیم با هم کار کنیم و از همه ی امکانات استفاده کنیم . باید از کسی بد نگیم تا نشنویم . باید شکرگذار باشیم ولی تلاش کنیم که هر روز چند پله صعود کنیم . از پیشرفت کسی ناراحت نشیم چون اون روزی نردبان ما برای ترقی است . با همدیگه کار کنیم و قدر این روزهارو بدونیم . مغرور نباشیم و از بالا به دیگران نگاه نکنیم . باید به حرف همه گوش کنیم تا بتونیم راه درستو با مشورت پیدا کنیم .
به امید روزی که فقط به آینده بی اندیشیم و از همه ی پتانسیل ها برای آبادانی و پیشرفت ایران استفاده کنیم .

۱۳۸۷/۰۹/۱۸

آثار و عوامل پیدایش تعصب در جوامع

واژه تعصب از لفظ عصب گرفته شده و به معنای آن است که شخص نسبت به چیزی واکنش های عاطفی و احساسی به دور ازهرگونه معیارعقلانی و عقلایی داشته باشد. در حقیقت احساسی قوی و شدید و عاطفی است که برگرفته از وابستگی شدید به امری می باشد.
برخی از خصلت ها عامل مهمی در خروج انسان از اعتدال شخصیتی است. این خصلت ها افزون بر آن که در منش و رفتار آدمی تاثیر می گذارد در بینش و نگرش وی نیز آثار مخرب و زیانباری به جای می نهد به گونه ای که شخصیت آدمی از سلامت و کمال فطری دور می شود و در سراشیب سقوط وهبوط قرار می گیرد. این خصلت ها به شکل پرده ای بر عقل و فطرت می افتد و تصویری واژگونه از جهان و واقعیت های آن در برابر شخص قرار می دهد. دراین حالت امکان هیچ گونه خطاب، تنبیه و هشدارباش فراهم نیست و شخص را نمی توان از حالتی که در آن قرارگرفته رهایی بخشید. او مصداق ناشنوا و نابینای واقعی می شود . یکی از این خصلت ها که زاویه دیدی دیگر پدید می آورد و شخص را تحت کنترل خود درمی آورد خصلت تعصب است.
● معنای تعصب
واژه تعصب از لفظ عصب گرفته شده و به معنای آن است که شخص نسبت به چیزی واکنش های عاطفی و احساسی به دور ازهرگونه معیارعقلانی و عقلایی داشته باشد. در حقیقت احساسی قوی و شدید و عاطفی است که برگرفته از وابستگی شدید به امری می باشد. این واژه در امور چندی چون امور اعتقادی و معرفتی به کار می رود اما کاربرد اصلی و اصطلاحی آن که در این نوشتار نیز مورد نظر می باشد، در مسائل خانوادگی و خویشاوندی است. بنابراین تعصب، خصلتی است که شخص را به حمایت بی چون و چرا از خانواده و خویشان، چه ظالم باشند و چه مظلوم، وادار می سازد. البته این تعصب تنها نسبت به خویشان نزدیک نیست، بلکه گاه نسبت به قوم و قبیله و یا کشور ویا نژاد و یا فرهنگ و زبان نیز می تواند تحقق یابد. از این رو شخص بی هیچ دلیل عقلی و یا عقلایی و تنها بر پایه احساس و عواطف برخاسته از تعصبات خویشی وقومی و نژادی به دفاع از وی می پردازد.
● آثار تعصب در شخص و جامعه
برای شناخت این خصلت، بهترین شیوه، بیان آثار و کارکردهای آن در حوزه روان شناختی، فردی و اجتماعی است. به این معنا که با بررسی و تحلیل آثار آن در شخص و جامعه می توان با تعصب به عنوان خصلتی انسانی آشنا شد. یکی از مهمترین آثار تعصب در حوزه فردی و روان شناختی عدم دستیابی به شناخت است. به این معنا که تعصبات و تقلید کورکورانه از نیاکان، مانع اصلی شناخت درست حقایق و ره یابی به آن است. افراد متعصب همه چیز را با معیارهای گذشتگان و خویشان خویش می سنجند. از این رو هر اندیشه و تفکری را که در میان خویش از سابقه و پیشینه ای برخوردار نباشد به عنوان اندیشه باطل و نادرست به کناری می نهند. تاکید ایشان بر این مسئله است که ما این مسائل و مطالب را تاکنون از گذشتگان و پدران خویش نشنیده ایم . این گونه است که با هر شناخت جدید، مقابله می کند و در برابر هر شناخت حقی مقاومت می ورزند. تعصبات عامل مهمی در نفهمیدن گفتار حق است ؛ زیرا افراد متعصب حاضر نمی شوند تا به سخنان جدید که مطلب تازه ای را بیان می کند، گوش دهند.
● علل حق ناپذیری
این گونه است که اهل تعصب ناتوان از شناخت حق و یا پذیرش آن می شوند و خداوند به مسئله حق نا پذیری به عنوان یکی از آثار مهم تعصبات اشاره می کند. در حقیقت علل حق ناپذیری اشخاص و عناد و انکار ایشان نسبت به آن، تعصب است و گفته می شود که تعصبات نه تنها عامل حق پذیری بلکه سدی بزرگ در برابر حق گرایی و رشد آن در اشخاص و افراد به شمار می آید . درحقیقت آنچه عامل حق ناپذیری و حق گریزی مردم است، عواطف و احساسات ضدعقلانی است. درحقیقت پدرانشان، امری و چیزی را بی بهره گیری از عقل و تعقل پذیرفته اند و آنان نیز کورکورانه بی بهره گیری از عقل و خرد درهمان راهی گام برمی دارند که پیش از این آنان کورکورانه رفته اند. تاکید بر الفت و انس نشان می دهد که ایشان تنها برپایه عادت، این کار را انجام می دهند و برای فرار از تجدد و دگرگونی در بخشی از زندگی و اموری که بدان عادت کرده اند، نمی خواهند به آموزه های حقانی وحی ایمان آورند.
● تعصب، مانع ایمان آوری
ممانعت و خودداری از ایمان آوردن، ازدیگر آثار تعصبات کورکورانه است. شخص، هنگامی که دربرابر حق، تنها با توجه به تعصبات قومی و قبیله ای موضع گیری می کند نمی تواند در دل و قلب خویش به حق ایمان آورد و آن را بپذیرد. به این معنا که حتی اگر حق را بشناسد، تعصبات نژادی نمی گذارد که آن حق به شکل ایمان در جان و دلش نفوذ کند و آن را باور نماید. چنین تعصبات قومی درمیان عرب ها به شکل شدیدی وجود داشته است. قرآن تعصبات عربیت را مانع اصلی عدم ایمان آوری عرب ها به قرآن و توحید پیامبر برمی شمارد. این گونه است که قرآن ریشه تقلید کورکورانه را در تعصبات می داند. به این معنا که اشخاص متعصب از دیگران به ویژه اجداد و نیاکان خویش تنها به عنوان آن که خویش و هم نژاد وی هستند پیروی می کنند و حاضر به پذیرش رفتارها و سنت ها و آیین های جدید هر چند عقلانی و موافق با فطرت و عقل سلیم، نمی شوند.
● گمراهی از دین
از آثار مخرب و زیانبار تعصبات در زندگی شخصی باید به گمراهی از دین اشاره کرد. کسانی که گرفتار تعصبات می شوند به سبب عدم شناخت حق و یا حق ناپذیری و تقلید کورکورانه و عدم ایمان به حقایق مخالف تعصبات، دچارگمراهی می گردند. از این روقرآن تعصب را زمینه ساز فرو رفتن انسان ها در گمراهی و گردابی هلاکت بار می داند به گونه ای که در نهایت سر از دوزخ در می آورند. اشخاص متعصب در منش ها و هنجارهای اجتماعی، انسان هایی هستند که به گناهکاری بزهکاری گرایش می یابند. دل هایشان به جرم و جنایت میل پیدا می کند و از منش و کنش های سالم اجتماعی دور می شوند.
● انحراف از عدالت
انحراف از عدالت و مخالفت با آن از مهم ترین آثار مخرب و زیانبار تعصبات است . بسیاری از مخالفت های مردم با عدالت و تحقق آن درجامعه به سبب تعصبات ایشان نسبت به خویشان و اقوام و نژاد است. بسیار دیده شده و می شود که دو شخصی که با هم وارد اداره و یا مرکزی می شوند با یکی با مهر و محبت برخورد می شود و به دیگری کم محلی می شود. اگر ریشه این رفتارهای دوگانه و متضاد را جست و جو کنید در می یابید که تنها به این جهت شخصی مورد بی مهری و بی عدالتی قرار می گیرد که از قوم و نژاد و همزبان وی نبوده است. بنابر این ریشه بسیاری از بی عدالتی ها در جامعه را می بایست در تعصبات افراد جست. رفتارهای خشونت آمیز نیز برخاسته از تعصبات است. کشتارها ونسل کشی هایی که در جوامع متعددی چون بالکان و بوسنی و هرزگوین و عراق و فلسطین اشغالی انجام شده و می شود یا در جامعه بوروندی و رواندا در آفریقا رخ داد همه دراین مساله ریشه داشته است.
● عوامل زمینه های پـیدایش تعصب
ازعلل و عوامل ایجادی تعصب، جهل و نادانی است. انسانهایی گرفتار این خصلت زشت اخلاقی و رفتار ناپسند و نابهنجار می شوند که شناخت درستی از موقعیت خود در هستی ندارند. بنابر این جهل و نادانی ریشه بسیاری از رفتارهای زشت و نابهنجار اجتماعی است. از این رو برای بازسازی افراد گرفتار تعصب می بایست آنان را به موقعیت خود در هستی آشنا ساخت. از آن جایی که ریشه بسیاری از نابهنجاری ها و صفات زشت و خصلت های نادرست را می بایست درجهل و نادانی جست و جو کرد . کسانی که خود و خویشان خود را بنا به علل و عوامل نادرست و معیارها و ملاک های باطل و برتر می بینند، نسبت به خود و خویشان تعصب می ورزند و رفتاری استکباری در پیش می گیرند.
● تفکر انحصار طلبی
از دیگر عواملی که زمینه تعصبات را در آدمی فراهم می آورد و او را به رفتارهای زشت و ناپسند و بی عدالتی سوق می دهد، تفکر انحصار طلبی است. افرادی بر این باورند که آنان تنها می توانند به درجاتی از علم و دانش و یا مقاماتی انسانی دست یابند. و این توان و ظرفیت از عهده دیگران خارج است. هرکسی که گمان می کند حق را یافته و تنها اوست که از این ظرفیت و توان برخوردار است و یا این حقیقت تنها در اندیشه و روش و منش اوست، گرفتار تعصب می شود و دیگر بر حقایق گوش نمی سپارد و حاضر به تغییر بینش و منش و کنش خویش نمی شود. درحقیقت کفر به حقایق و واقعیت های هستی موجب می شود اموری در زندگی بشر، اساسی و اصلی شود که در بینش و تفکر اصیل و وحیانی از هیچ جایگاهی برخوردار باشد. دگرگونی معیارهای ارزش گذاری و سنجش که از راه کفر پدید می آید موجب می شود تا شخص به جای آن که تقوا را معیار برتری قرار دهد و دور شدن از زشتی ها و پلشتی های ضد فطرت سالم را اصالت بخشد و اموری را اصالت می بخشد که هیچ گونه ارتباطی با فطرت سالم و عقلانیت فطری ندارد. این گونه است که در اندیشه و بینش و نگرش ایشان مسایلی چون تعصبات قومی به عنوان معیار عمل قرار می گیرد و با دیگری بر اساس آن رفتار می کنند. به هر حال تغییر معیارهای سنجش و داوری به سبب بینش برخاسته از کفر از اصلی ترین علل و عوامل ایجادی تعصبات و اموری نابهنجار از این دست می باشد.
● بردباری سلاح مبارزه با تعصب
یکی از کاربردی ترین و کارآمدترین سلاح ها برای مبارزه با هرگونه تعصب های جاهلانه، بهره گیری از آرامش و بردباری است. برای مبارزه با هرگونه تعصبات جاهلی، لازم است که با توکل و بهره گیری از ابزارهای آرامش و بردباری به مقابله و مبارزه با این خصلت زشت برخاست و تعصبات را از ریشه برکند. این امر به همگان ضروری و بایسته است ؛ زیرا تعصبات جاهلی و جاهلانه در هر کسی عامل بسیاری از گمراهی های فکری و جرم و جنایت و بی عدالتی و رفتارهای نابهنجاری اجتماعی است.

۱۳۸۷/۰۹/۱۵

نظریه ‌ی توطئه در ایران سابقه طولانی دارد

.
در کشورهای اسلامی نیز «نظریه‌ی توطئه» هواداران فراوان دارد. نه تنها مردم عادی، بلکه حتا اکثر قریب به اتفاق روشنفکران این کشورها به جای رویکردی انتقادی نسبت به کاستی‌های فکری و فرهنگی خود، برای توضیح علل عقب‌ماندگی کشورشان، به «نظریه‌ی توطئه» متوسل می‌شوند. «نظریه‌ی توطئه» در این کشورها یکی از گسترده‌ترین حربه‌ها، برای پرهیز از نقد فرهنگی و گریز از رودررویی انتقادی با مسائل و مشکلات روحی و فکری جوامع خودی است. به دیگر سخن، هواداری از «نظریه‌ی توطئه» در میان روشنفکران کشورهای اسلامی، یکی از جلوه‌های آشکار نابالغی روحی و معنوی است. برای نمونه، بیشتر روشنفکران میهن ما، نبود دمکراسی و سلطه‌ی دیرپای حکومت‌های استبدادی و دیکتاتوری در ایران را، نتیجه‌ی توطئه‌ی قدرت‌های بزرگ جهانی ارزیابی می‌کنند. گفتمان چیره در میان آنان، هنوز گفتمان ضدامپریالیستی با چاشنی آمریکاستیزی است.در مورد «نظریه‌ی توطئه» در جامعه‌ی ایران، در آغاز این جستار نمونه‌ای به دست دادیم. اینکه «انقلاب اسلامی» در ایران نتیجه‌ی توطئه‌ی قدرت‌های بزرگ بوده، تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه آن است که رژیم اسلامی برآمده از همین انقلاب، در نزدیک به سه‌دهه موجودیت خود، همواره در تبلیغات خود با «نظریه‌ی توطئه» کار کرده است. هیچ مخالف سیاسی نبوده که در این مدت به «جاسوسی برای قدرت‌های بیگانه» یا «عامل استکبار جهانی» متهم نشده باشد.افزون بر آن، جریان‌های کمونیستی ایران، متاثر از جهان‌نگری ویژه‌ی خود که برخاسته از ثنویتی مبتذل و ساده‌انگارانه است، در سال‌های آغازین پس از «انقلاب اسلامی»، در گسترش «نظریه‌های توطئه» در جامعه‌ی ایران نقش مهمی داشته‌اند. برای نمونه، حزب توده در آن سال‌ها برای «ژرفش انقلاب شکوهمند ایران»، دائما بر طبل «توطئه‌های امپریالیستی» می‌کوبید و هرگونه جنبشی در مخالفت با برآمد استبداد دینی را «توطئه‌ی عوامل آمریکا» می‌نامید.
علل بروز «نظریه‌ی توطئه»
طرز فکر مبتنی بر «نظریه‌ی توطئه»، در همه‌ی فرهنگ‌ها و جوامع وجود دارد. ولی مقبولیت و محبوبیت آن متفاوت است. این پدیده در برخی جوامع، به گونه‌ای فراگیر و توده‌ای بروز می‌کند و در جوامع دیگر همواره بخش ثابتی از فرهنگ سیاسی آنجاست. جوامعی هم وجود دارند که «نظریه‌های توطئه» در آن‌ها کارآیی چندانی ندارد. پژوهش‌های تاریخی نشان می‌دهند که «نظریه‌های توطئه» در شرایط بحرانی گسترش بیشتری می ‌یابند. برای نمونه در دوره‌ی انقلاب فرانسه و در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم .انگاره‌ی دسیسه‌آمیز از جهان، زمانی بر اذهان چیره می‌گردد که بخش‌های بزرگی از جامعه مورد تهدید باشند و خود را در خطر ببینند.
ولی باید افزود که هر جامعه ‌ای نیز در شرایط دشوار و اضطراری، با «نظریه‌ی توطئه» در برابر تهدیدات بیرونی واکنش نشان نمی‌دهد. برای نمونه، اگر چه بریتانیا در جریان جنگ جهانی دوم واقعا در معرض سنگین ‌ترین تهدیدات خارجی بود، ولی «نظریه‌ی توطئه» نتوانست در این کشور مقبولیت همگانی بیابد. بررسی‌های تاریخی درباره‌ی «نظریه‌ی توطئه» همچنین نشان می‌دهد که شیوه‌ی تفکر مبتنی بر دسیسه و توطئه، معمولا با آمادگی زیادی برای اعمال خشونت همراه است. از پیگردهای دستگاه تفتیش عقاید کلیسا در سده‌های میانه گرفته تا «ترور بزرگ» در انقلاب فرانسه، از اردوگاه‌های مرگ ناسیونال سوسیالیسم گرفته تا جزایر گولاگ استالینی در شوروی، همواره کشف و افشای «توطئه‌گران»، سرکوب خونین و نابودی آنان را درپی داشته است. این امر بخشی جدایی‌ناپذیر از منطق داشتن انگاره‌ای توطئه ‌آمیز از جهان است. هنگامی که تهدید از سوی نیروهای قدرتمند توطئه‌گر آنچنان سترگ جلوه داده شود که هیچ تصور و پنداری نتواند آن را باطل کند، باید هر ابزاری برای دفع آن نیز مجاز باشد.
کارل رایموند پوپر، فیلسوف اتریشی ‌تبار انگلیسی سده‌ی بیستم، در کتاب «حدس‌ها و ابطال‌ها» یادآور می‌شود که نظریه‌ی توطئه، گونه‌ای ابتدایی از خرافه است. چنین پدیده‌ای حتا از تاریخگرایی نیز کهن ‌تر است و در شکل جدید خود، نتیجه‌ی دنیوی‌شدن خرافه‌های دینی است. به باور پوپر، جای خدایان هومری و توطئه‌های آنان را اکنون ریش‌ سفیدان فرزانه‌ی کوه صهیون یا صاحبان انحصارها یا سرمایه ‌داران یا استعمارگران گرفته‌اند. پوپر مدعی نیست که توطئه و دسیسه هرگز صورت نمی‌گیرد، بلکه به باور وی، توطئه‌ها، خصلت‌ها و ویژگی‌های زندگی اجتماعی را دگرگون نمی‌سازند و اگر رشته‌ی توطئه‌ای گسسته شود، باز با همان مسائل و مشکلاتی روبه‌رو خواهیم بود که همیشه با آن‌ها روبه‌رو بوده‌ایم .
دیتر گرو مورخ آلمانی نیز با الهام از کتاب «دیالکتیک روشنگری» نوشته‌ی هورکهایمر و آدورنو فیلسوفان آلمانی سده‌ی بیستم، «نظریه‌های توطئه» را کوششی در رویارویی با خردگرایی عصر روشنگری ارزیابی می‌کند. به باور وی، شتاب در عقلانی‌کردن مناسبات اجتماعی و تلاش در این راستا که دانش عقلی جایگزین توضیح غیرعقلی جهان گردد و آن را پس زند، منجر به واکنشی خردستیزانه شد که در «نظریه‌های توطئه» مجال بروز می‌یابد. هنگامی که انسان دیگر نتواند همه چیز را با خدای قادر مطلق توضیح دهد، این گرایش روبه رشد می‌گذارد که پدیده‌های ناخوشایند را در قالب دسیسه‌ها و توطئه‌های گروه‌هایی بریزد که باید مسئول ناکامی‌ها قلمداد شوند.خردگرایی و پیشرفت فن‌آوری از یکسو و پرهیز از مدرن‌شدن روحی و خردگریزی از دیگر سو، همان چیزی است که ارنست بلوخ فیلسوف آلمانی سده‌ی بیستم، آن را در قالب مفهومی «همزمانی امر ناهمزمان» ریخته است.
پژوهش‌های انسان‌شناختی معاصر تایید می‌کنند که در جوامع در حال رشد، مدرنیزه شدن، غالبا به عنوان خطری برای ارزش‌های سنتی فهمیده می‌شود و رویکرد به «نظریه‌ی توطئه» در این جوامع، واکنشی نسبت به چنین احساس خطری است. درست در جوامعی که روند سکولاریزاسیون با شتاب پیش می‌رود و توضیح عقلی تدریجا جایگزین تصور و پندار دینی از جهان می‌گردد، علت شر و پلیدی نیز دیگر نه در نیروهای ضدالهی، که در توطئه‌ی نیروهای زمینی جستجو می‌شود.

۱۳۸۷/۰۹/۰۷

مردم فقط حرف عشق را می زنند


ایمان - خبرگزاری دوستی
به نظر بعضی ها زندگی حق ما نیست . ما نمی توانیم مدعی آن باشیم و به این دلیل به ما داده نشده که شایسته ان هستیم ، بلکه خداوند چون ابری پر باران است و باید که ببارد . بنا براین زندگی رابر ما جاری می کند .
او سرشار از انرژی است و آگاه شدن از این حقیقت ، همان خداپرستی و عبادت است .
دوستان حقیقت نهایی را نمی توان بیان کرد . اگر آن را بچشی از آن آگاه می شوی و اگر نچشی، هیچ راهی برای شناخت آن نیست .
عزیزان ما هنوز نتوانسته ایم جامعه ای بیافرینیم که در آن عقل و هوش بتواند تا نقطه اوج خود رشد کند . هنوز زیر سلطه ی ترس هستیم و هنوز با هزار ویک خرافات زندگی می کنیم .
یاران خداوند همه ی ما را برای هدفی آفریده و باید از خواب غفلت بیدار شویم . ما باید چنان هوشیار شویم که بتوانیم خود را نه با چشمان دیگران بلکه با چشمان خودمان ببینیم .
آن گاه که چهره ی اصلی خود را شناختیم ، شادی و نشاطی فراوان در وجودمان فوران می کند و می فهمیم که تصادفی به وجود نیامده ایم .
ای مهرورزان مردم به عشق علاقمند نیستند و همه به دانش وعلم و منطق علاقه دارند چون می توانند آن را در بازار خرید و فروش کنند ولی دیر یا زود کامپیوتر جای عقل انسان را می گیرد . ولی آیا کامپیوتر می تواند روزی عاشق شود ؟
دنیا سرشار از بدی و تنفر است چون انسان ها ترسو(منطقی) شده اند . اگر ما یک روح شجاع داشتیم ، دنیا سرشار از عشق می شد . مردم فقط حرف عشق را می زنند . . . ولی هنوز هم دیر نیست

۱۳۸۷/۰۵/۱۱

آیا قرآن معجزه است ؟

ایمان - وبلاگ دوستي

این عنوان یکی از مباحثی است که در سایت آفتاب به آن پرداخته شده است .
به نظر من چون قرآن کتاب آسمانی نزدیک به 2 ميلیارد نفرانسان در کره ی زمین است به احترام این جمعیت نباید این کتاب را زیر سوال برد و یا به اعتقادات ایشان توهین کرد . ما ایرانیان با فرهنگ کهن و سابقه ی طولانی در خداپرستی و زندگی مسالمت آمیز ادیان مختلف در کنار یکدیگر نباید این اخلاقیات را فراموش کنیم و به یاد داشته باشیم که تنها راه ترقی و پیشرفت احترام به حقوق دیگران و دوری از تعصب و جهل است . البته با گذشت زمان خرافات نیز به تعالیم الهی راه یافته که هر عقل سلیمی می تواند دریابد که حق کدام است و باطل کدام . به نظر من تمامی ادیان الهی حق اند و مفید برای جامعه ی بشری ولی باید هر چیزی که مطابق علم امروز هست پذیرفت . اما اگر یافته ی من و شما یکی نبود این دلیل فضل من یا نادانی شما و بالعکس نیست . اصلا سوال از دیانت کاری اشتباه و بیهوده است چون باعث تفرقه و نزاع می شود .
بگذاریم هر کس به هر چیزی می پرستد مشغول باشد چون راه های فراوانی برای رسیدن به خدا هست و به اعتقادات هم احترام بگذاریم و فقط اخلاقیات را فراموش نکنیم . اگر به ادیان توجه کنید همه ی پیامبران یک هدف داشته اند .
اآمده اند تا بگویند : انسان ها عاشق یکدیگر باشید و به خلق خدا بدی نکنید . دروغ نگویید و غیبت نکنید . دل نشکنید و بد کسی نگویید . حرص و طمع نداشته باشید و از دیوار کسی بالا نروید و ..............
ولی افسوس که این همه حرف های خوب را فراموش می کنیم و بر سر فروع به نزاع مشغولیم . بیا ييد دنیا را با محبت و عشق بسازیم و نه با تفرقه و دشمنی .
همیشه سیا سیون از ضعف اعتقادی مردم استفاده می کنند تا آنها به جنگ با یکدیگر مشغول شوند و حقایق را فراموش کنند تا ایشان با خیال راحت حکومت کنند . تعصب را کنار بگذاریم و دلیل این همه مشکلات را گردن ادیان نیندازیم و عادلانه قضاوت کنیم . دوستان به نکات مشترک فکر کنید و از اعتقادات دیگران نپرسید و اگر جویا شدید توهین نکنید و به آن احترام بگذارید همانطوری که جدمان کوروش کبیر کرد و سعادتمند شد .

۱۳۸۷/۰۲/۳۰

دلیل این همه شکست در عشق چیست ؟

ایمان - وبلاگ دوستی

دوستان عزیزامروز می خواهم در مورد مبحث عمیق عشق باهم صحبت کنیم . عشق همیشه و در همه ی اعصار و قرون مورد توجه ی همه ی انسان ها بوده و هست ولی هنوز بسیاری از انسان ها معنی واقعی عشق را نمی دانند .
شاید فکر می کنند که عشق فقط یک حس عاطفی است و نیازی به تحقیق ندارد و یا شاید اصلآ این حس را یک توهم می دانند که به جز بدبختی و شکست هیچ حاصل دیگری نداشته و ندارد .
تا کنون دانشمندان، شاعران، نویسنگان و عارفان زیادی در این باره مقالات ، اشعار، داستان ها و مضامین زیادی به بشریت عرضه کرده اند .
شاید در میان ما ایرانیان شاخص ترین کتاب دیوان حافظ است که داستان های عاشقانه ی فراوان دارد . البته بعضی اشعار حافظ گواهی می دهند که تعبیر وی از عشق چیزی مآورای روابط بین دو انسان است .
داستان های عاشقانه ی ما کم نیستند حتی اگر به خاطرات خود بنگریم حتمآ لحظه ای را به یاد می آوریم که تپش قلب گرفتیم و یا به اصطلاح عاشق شدیم اما سوال من این است که عاقبت این عشق چه بود ؟
یا اگر به کتاب ها رجوع کنیم داستان های عاشقانه ی ما سرانجام خوبی داشته اند ؟ به نظر من خیر .
دوستان دلیل این همه شکست چیست ؟
آیا باید همه چیز را فراموش کرد و دوباره به جستجوی عشق تازه ای رفت ؟
شاید باید بپذیریم که عاقبت هر عشقی شکست است و از زندگی نا امید شویم .
دوستان افرادی در دنیا همیشه سعی کرده اند که عشق را به ما بیاموزند و به راستی که همه ی ما مدیون آنها هستیم . اما چرا ؟ شاید بهتر بود که مادر به جای عشق از دوستی برای ما بگوید ویا در کتاب ها ، داستان ها و اشعاراز مضامین دیگری سخن به میان آید .
پس چرا هیچ وقت اینگونه نشد و عشق هنوز بر سر زبان هاست ؟
روزها و شب ها به این موضوع فکر می کردم و به دنبال جواب سوال ها یم بودم که فکر می کنم بلآخره پیدایش کردم .
خدا این کلمه را در طول تاریخ مثل انبیا و کتاب های آسمانی خود حفظ کرده و این نشانه ایست از تقدس عشق ولی چرا این همه شکست و بد بختی نتیجه ی این کلمه برای انسان ها بوده و هست ؟
به نظر من خدا عشق را آفرید و در دل مادر قرار داد تا از بدو تولد نوزاد با این کلمه آشنا شود و به فراگیری آن بپردازد .
اما نظریه ی من با عرفان اشو عارف بزرگ هندی نیز متفاوت است . اشو نیز عشق را مقدس می داند اما معتقد است که با شادی و عشق به بشر می توان به خدا رسید . من در این مقاله نمی خواهم درمورد راه های تقرب به خدا بحث کنم اما فرق نظریه ی من با این عارف در نوع عشق ورزیدن و معشوق است .
من معتقدم که از عشق زمینی همیشه نمی توان به خدا رسید و حتی در برخی موارد شکست دراین نوع عشق باعث دوری بیشتر انسان ها از خدا و یآس و نا امیدی در آنها میشود .
دراين فلسفه بایدعشق ابدی باشد و معشوق یکتا و بی همتا . عشق باید پاک باشد و معشوق در رویاها . عشق کلمه ای مادی نیست که بتوان در این دنیا آن را به انسان ها و یا دیگر جامدات نثار کرد . عشق به اشیاء و ...... همه محکوم به شکست است .
خدا ما را با عشق آفرید ودوست دارد كه عاشقش باشیم و به آنچه خواسته عمل کنیم البته نه ازروی ترس بلکه از روی عشق .
حال امروز ما از آنچه برای ما و دیگران در این دنیا اتفاق می افتد ناراضی هستیم و حتی گاهی خدا را مسئول این همه بدبختی می دانیم در صورتی که خدا عاشق ماست و این ما هستیم که مجذوب این دنیا شده ایم و معشوق حقیقی را فراموش کرده ایم .
پس ببایید همدیگر را دوست بداریم اما عاشق خدا باشیم

۱۳۸۷/۰۱/۳۰

نيمي ازمنبع استعداد هر ملتي زنان هستند

ایمان - وبلاگ دوستی

در تازه ترين گزارش رده بندی شکاف جنسيتی در جهان، کشورهای مسلمان همچنان در انتهای اين جدول جای گرفته اند. اين رده بندی هر سال از سوی بنياد اقتصاد جهانی، مستقر در سوييس انجام می شود.
در گزارش امسال اين بنياد ، بار ديگر کشورهای اروپای شمالی رده های بالای جدول را به خود اختصاص داده اند .

در اين گزارش آمده است: تقريبا می توان گفت که هيچ کشوری برای از بين بردن فاصله موجود در حقوق زن و مرد تلاشی نکرده است، با اين حال زنان در کشورهای سوئد ، نروژ، فنلاند و ايسلند توانسته اند دربعضي موارد به حقوقی برابر با مردان دست يابند.
در اين ميان، ايران با کسب رتبه ۱۱۸، با به دست آوردن رتبه اول در بين کشورهای مسلمان منطقه خاورميانه بالاتر از ترکيه، مصر و مراکش جای گرفته است.

با رجوع به اين آمار و ارقام خيلي راحت مي توانيم علت عقب افتادگي كشورهاي خاورميانه و ايران را پيدا كنيم . وقتي كشوري فقط به نيمي از شهروندان خود اجازه ي فعاليت بدهد وضع از اين بهتر نمي شود . البته طبق آمار وضع در ايران خيلي بهتر از ساير كشورهاي اسلامي است .
مي دانيم حتي در بعضي شرايط اين حق از مردان نيز گرفته مي شود ولي در طول تاريخ بيشترين ظلم درحق زنان شده است.
حتي اگر بتوانيم از تمامي استعدادهاي مردان به بهترين شكل استفاده كنيم ( كه با توجه به جناح بندي هاي سياسي و مذهبي هرگز اين قضيه در ايران امكان پذير نيست كه بايد براي آن نيز چاره انديشي شود.) اين فقط نيمي از پتانسيل كشورمان براي پيشرفت و ترقي است .
در نتيجه پيشرفت تنها زماني محقق مي شود كه همه به اين حقيقت مسلم كه زنان و مردان با همديگر برابرند اعتقاد داشته باشيم . اين اعتقاد بايد از بچگي به همه آموزش داده شود و در كتب درسي نيز گنجانده شود در غير اين صورت ما هرگز موفق نمي شويم كه به سعادت و آرزوهاي قشنگ مان برسيم . زن ها و مادران كه خانواده ها را با عشق و محبت اداره مي كنند حتما اين توانايي را دارند كه همانند مردان براي آينده ي بشريت تصميم بگيرند . پس آنها را محروم نكنيم تا آينده ي بهتري داشته باشيم .
تنها راه پيشرفت ايران استفاده از همه ي استعدادهاست . پس بياييد بدون تعصب اين راه را هموار كنيم تا كشوري آباد و آزاد داشته باشيم.
به اميد آن روز

۱۳۸۷/۰۱/۲۱

استاد همه بايد تعصبات رو كنار بگذاريم

ایمان - وبلاگ دوستي
امروزوقتي سري به روزنامه ها زدم و مروري در عناوين خبري انداختم چيزي پيدا نكردم كه ارزش داشته باشه براتون نقل قول كنم به همين علت تصميم گرفتم به خودم تكوني بدم و بنويسم.
البته من نويسنده نيستم كه بتونم مثل اساتيد اين كارو انجام بدم و اگه كم و كاستي داشت به بزرگي خودتون ببخشيد.
خوب از اين حرفها كه بگذريم ميرسيم سر اصل مطلب .
دوستان اخبار هميشه با تيتر هاي جنگجالي شروع ميشه ولي به انتهاي داستان كه مي رسيم جذابيت خودشو از دست ميده . بله چون ميفهميم كه خبري نيست و اينا همش تصورات بعضي از اساتيده كه فكر ميكنن از بقيه بيشتر ميدونن يا ميخوان اينطوري خودشون رو مطرح كنن.
اخه يكي نيست به اين اساتيد بگه مگه جنگ مثلا ايران با مغول چه سودي براي شما داره ؟ چرا وقتي كسي از جنگ حرف ميزنه خوشحال مي شيد ؟
خدا انسان رو افريده كه مثلا اشرف مخلوقات باشه و به روح انسان مهرو صفا دميده كه مردم با همديگه تو صلح زندگي كنن . استاد من بيا و ديگه از جنگ نگو . مردم ديگه از اين حرفا خسته شدم . اونا از اين لغت بيزازن.
اگه چنگيزخان يه ..... (ببخشيد) كرد شما ببخشيد و حرفاشو جدي نگيريد .
استاد بيا دوباره ازعشق بگو . از فرهنگ بگو . ما تشنه ي شنيدنيم . اگه وطن تو دوست داري اگه دلت براي گذشته ها تنگ شده كاري كن كه دوباره اون رويا هارو با هم بسازيم . با هر دين و نژاد . با هر زبان و لهجه . با هر عقيده و بينش سياسي .
استاد ما بچه ها به كمك شما احتياج داريم پس شما مردونگي كن و ماها رو تنها نگذار چون شما قبلا اين راه رو رفتي پس نگذار تعصبات باعث فاصله ي بين ما بشه . اين غده ي سرطاني رو بكن چون راهي براي مداوا نيست و بشتاب به ياري ما كه وقت داره مي گذره .
استاد اگه دير بشه شايد ديگه نتوني رويا هاتو ببيني . شايد هيچ وقت فرصت نشه به ايران بياي . پس دست از لجبازي وردار و فقط به يه چيز فكر كن : به ايران به وطنت .
بيا گذشته رو فراموش كن واماده شو تا اينده رو با هم بسازيم . بيا تعصبات رو كنار بگذار و از خدا بخواه كه با عشق به او و وطن اين راه دشوار رو كه پيشرفت و ترقي كشورهست با سرعت طي كنيم و در بيداري به ارزوهاي قشنگمون برسيم .
استاد همه و همه بايد تعصبات غلط رو كنار بگذاريم و همديگر رو دوست داشته باشيم حتي اگه طرز فكرمون با همديگه فرق داشته باشه . دنيا با اين گوناگوني و تنوع زيباست پس سعي نكنيم همه مثل شما فكر كنند و حرف بزنند ولي تلاش كنيد كه اين تنوع منشائ خير و بركت براي ايران و ايراني بشه و گلستاني بسازيم از گل هايي زيبا و متنوع با عطر و بوي گوناگون.
استاد شما در حق همه ي جوانان ايران لطف كن و بگذر از افراط و تفريط . گذشت از بزرگان است پس بگذر از امال و خواسته هاي خويش و درياب دوستان حقيقيت را .
به اميد روزي كه اساتيد حرف دل اين جوون رو بشنون و خداي متعال دعاشو مستجاب كنه .
نقل مطالب از خبرگزاری دوستی با ذکر ماخذ آزاد است