ایمان - وبلاگ دوستي
جالبه که ما همیشه فکر می کنیم مرغ همسایه غازه . همیشه کتاب های ترجمه شده رو می خونیم و لذت می بریم و از جستجو در کتاب های ایرانی می ترسیم . با دوستان خارجی درد دل می کنیم ولی از ایرانی ها فرار می کنیم . بدون شناخت کافی در مورد همه چیز و همه کس نظر می دیم و هر چیزی که داریم منکرش می شیم و در مورد داشته های جوامع دیگه اغراق می کنیم . خوبی های نزدیکان خودمونو نمی بینیم ولی از خوبی غریبه ها به وجد می آیم .
البته مشکل فقط این نیست . بعضی ها کاملا برعکس عمل می کنند و فقط خودشونو می بینن . هر چیزی که دارن چه خوب و چه بد در حد پرستش دوست دارن و اصلا گوششون به حرف حساب بدهکار نیست . ماشین و ساعت و خلا صه هر چیزی که متعلق بهشون باشه عالیه و اصلا بهترینه . اگه گیشا زندگی کنن بهترین جای تهرونه و همین طور در مورد همه چیز اظهار نظر می کنن .
خلاصه ما ایرانیا حد وسط نداریم . یا خیلی غرب زده می شیم و یا متعصب .
اگه همیشه فکر کنیم چیزی که داریم بهترینه هیچ وقت سعی نمی کنیم که تغییرش بدیم و همیشه در جهل و نادانی می مونیم . اگه به همه ی شرایط راضی باشیم هیچ وقت پیشرفت نمی کنیم . البته اگه بدون تحقیق هم سریع نظر بدیم و هر کس هرچیزی که گفت بپذیریم ممکنه خیلی زود پشیمون بشیم و با تکرار این قضیه دیگران به ما بی اعتماد بشن و دیگه روی حرفمون حساب نکنن .
نه تعصب زیاد خوبه و نه غرب زدگی . باید از چیزای خوبمون با منطق دفاع کنیم و بدون تعصب در مقابل حرف حق و درست تسلیم بشیم . تنها در این صورت می تونیم پیشرفت کنیم و ایرانی که شایسته است بسازیم . تا کی لج بازی و تعصب های کور کورانه . تا کی تقلید و پیروی از کج فهمی ها و ظلم مستکبران . تا کی غرب زدگی ویا وطن فروشی . چرا ما ایرانیا حد وسط نداریم ؟
چرا کشورهای دیگرو می سازیم ولی در ایران خوب کار نمی کنیم ؟ چرا مرغ همسایه غازه ؟
چرا به دلایل مختلف بین دوستان تفرقه میندازیم ؟ به بهونه ی دین و مذهب و اعتقادات شخصی دیگران رو تحقیر می کنیم . واقعا ما انسان ها با این همه استعداد نمی تونیم ایران رو بسازیم ؟
مطمئنم اگه همه بخوایم می شه و می تونیم . البته باید تعصب رو کنار بگذاریم و فقط به نکات اشتراکمون فکر کنیم . دست همدیگرو بگیریم . باید فداکاری کنیم . باید از بعضی چیزا بگذریم تا به اهداف مهم تر برسیم . باید عاشق باشیم تا بتونیم فداکاری کنیم .
باید همدیگرو دوست داشته باشیم تا بتونیم با هم کار کنیم و از همه ی امکانات استفاده کنیم . باید از کسی بد نگیم تا نشنویم . باید شکرگذار باشیم ولی تلاش کنیم که هر روز چند پله صعود کنیم . از پیشرفت کسی ناراحت نشیم چون اون روزی نردبان ما برای ترقی است . با همدیگه کار کنیم و قدر این روزهارو بدونیم . مغرور نباشیم و از بالا به دیگران نگاه نکنیم . باید به حرف همه گوش کنیم تا بتونیم راه درستو با مشورت پیدا کنیم .
به امید روزی که فقط به آینده بی اندیشیم و از همه ی پتانسیل ها برای آبادانی و پیشرفت ایران استفاده کنیم .
۱۳۸۷/۰۹/۲۸
۱۳۸۷/۰۹/۱۸
آثار و عوامل پیدایش تعصب در جوامع
واژه تعصب از لفظ عصب گرفته شده و به معنای آن است که شخص نسبت به چیزی واکنش های عاطفی و احساسی به دور ازهرگونه معیارعقلانی و عقلایی داشته باشد. در حقیقت احساسی قوی و شدید و عاطفی است که برگرفته از وابستگی شدید به امری می باشد.
برخی از خصلت ها عامل مهمی در خروج انسان از اعتدال شخصیتی است. این خصلت ها افزون بر آن که در منش و رفتار آدمی تاثیر می گذارد در بینش و نگرش وی نیز آثار مخرب و زیانباری به جای می نهد به گونه ای که شخصیت آدمی از سلامت و کمال فطری دور می شود و در سراشیب سقوط وهبوط قرار می گیرد. این خصلت ها به شکل پرده ای بر عقل و فطرت می افتد و تصویری واژگونه از جهان و واقعیت های آن در برابر شخص قرار می دهد. دراین حالت امکان هیچ گونه خطاب، تنبیه و هشدارباش فراهم نیست و شخص را نمی توان از حالتی که در آن قرارگرفته رهایی بخشید. او مصداق ناشنوا و نابینای واقعی می شود . یکی از این خصلت ها که زاویه دیدی دیگر پدید می آورد و شخص را تحت کنترل خود درمی آورد خصلت تعصب است.
● معنای تعصب
واژه تعصب از لفظ عصب گرفته شده و به معنای آن است که شخص نسبت به چیزی واکنش های عاطفی و احساسی به دور ازهرگونه معیارعقلانی و عقلایی داشته باشد. در حقیقت احساسی قوی و شدید و عاطفی است که برگرفته از وابستگی شدید به امری می باشد. این واژه در امور چندی چون امور اعتقادی و معرفتی به کار می رود اما کاربرد اصلی و اصطلاحی آن که در این نوشتار نیز مورد نظر می باشد، در مسائل خانوادگی و خویشاوندی است. بنابراین تعصب، خصلتی است که شخص را به حمایت بی چون و چرا از خانواده و خویشان، چه ظالم باشند و چه مظلوم، وادار می سازد. البته این تعصب تنها نسبت به خویشان نزدیک نیست، بلکه گاه نسبت به قوم و قبیله و یا کشور ویا نژاد و یا فرهنگ و زبان نیز می تواند تحقق یابد. از این رو شخص بی هیچ دلیل عقلی و یا عقلایی و تنها بر پایه احساس و عواطف برخاسته از تعصبات خویشی وقومی و نژادی به دفاع از وی می پردازد.
● آثار تعصب در شخص و جامعه
برای شناخت این خصلت، بهترین شیوه، بیان آثار و کارکردهای آن در حوزه روان شناختی، فردی و اجتماعی است. به این معنا که با بررسی و تحلیل آثار آن در شخص و جامعه می توان با تعصب به عنوان خصلتی انسانی آشنا شد. یکی از مهمترین آثار تعصب در حوزه فردی و روان شناختی عدم دستیابی به شناخت است. به این معنا که تعصبات و تقلید کورکورانه از نیاکان، مانع اصلی شناخت درست حقایق و ره یابی به آن است. افراد متعصب همه چیز را با معیارهای گذشتگان و خویشان خویش می سنجند. از این رو هر اندیشه و تفکری را که در میان خویش از سابقه و پیشینه ای برخوردار نباشد به عنوان اندیشه باطل و نادرست به کناری می نهند. تاکید ایشان بر این مسئله است که ما این مسائل و مطالب را تاکنون از گذشتگان و پدران خویش نشنیده ایم . این گونه است که با هر شناخت جدید، مقابله می کند و در برابر هر شناخت حقی مقاومت می ورزند. تعصبات عامل مهمی در نفهمیدن گفتار حق است ؛ زیرا افراد متعصب حاضر نمی شوند تا به سخنان جدید که مطلب تازه ای را بیان می کند، گوش دهند.
● علل حق ناپذیری
این گونه است که اهل تعصب ناتوان از شناخت حق و یا پذیرش آن می شوند و خداوند به مسئله حق نا پذیری به عنوان یکی از آثار مهم تعصبات اشاره می کند. در حقیقت علل حق ناپذیری اشخاص و عناد و انکار ایشان نسبت به آن، تعصب است و گفته می شود که تعصبات نه تنها عامل حق پذیری بلکه سدی بزرگ در برابر حق گرایی و رشد آن در اشخاص و افراد به شمار می آید . درحقیقت آنچه عامل حق ناپذیری و حق گریزی مردم است، عواطف و احساسات ضدعقلانی است. درحقیقت پدرانشان، امری و چیزی را بی بهره گیری از عقل و تعقل پذیرفته اند و آنان نیز کورکورانه بی بهره گیری از عقل و خرد درهمان راهی گام برمی دارند که پیش از این آنان کورکورانه رفته اند. تاکید بر الفت و انس نشان می دهد که ایشان تنها برپایه عادت، این کار را انجام می دهند و برای فرار از تجدد و دگرگونی در بخشی از زندگی و اموری که بدان عادت کرده اند، نمی خواهند به آموزه های حقانی وحی ایمان آورند.
● تعصب، مانع ایمان آوری
ممانعت و خودداری از ایمان آوردن، ازدیگر آثار تعصبات کورکورانه است. شخص، هنگامی که دربرابر حق، تنها با توجه به تعصبات قومی و قبیله ای موضع گیری می کند نمی تواند در دل و قلب خویش به حق ایمان آورد و آن را بپذیرد. به این معنا که حتی اگر حق را بشناسد، تعصبات نژادی نمی گذارد که آن حق به شکل ایمان در جان و دلش نفوذ کند و آن را باور نماید. چنین تعصبات قومی درمیان عرب ها به شکل شدیدی وجود داشته است. قرآن تعصبات عربیت را مانع اصلی عدم ایمان آوری عرب ها به قرآن و توحید پیامبر برمی شمارد. این گونه است که قرآن ریشه تقلید کورکورانه را در تعصبات می داند. به این معنا که اشخاص متعصب از دیگران به ویژه اجداد و نیاکان خویش تنها به عنوان آن که خویش و هم نژاد وی هستند پیروی می کنند و حاضر به پذیرش رفتارها و سنت ها و آیین های جدید هر چند عقلانی و موافق با فطرت و عقل سلیم، نمی شوند.
● گمراهی از دین
از آثار مخرب و زیانبار تعصبات در زندگی شخصی باید به گمراهی از دین اشاره کرد. کسانی که گرفتار تعصبات می شوند به سبب عدم شناخت حق و یا حق ناپذیری و تقلید کورکورانه و عدم ایمان به حقایق مخالف تعصبات، دچارگمراهی می گردند. از این روقرآن تعصب را زمینه ساز فرو رفتن انسان ها در گمراهی و گردابی هلاکت بار می داند به گونه ای که در نهایت سر از دوزخ در می آورند. اشخاص متعصب در منش ها و هنجارهای اجتماعی، انسان هایی هستند که به گناهکاری بزهکاری گرایش می یابند. دل هایشان به جرم و جنایت میل پیدا می کند و از منش و کنش های سالم اجتماعی دور می شوند.
● انحراف از عدالت
انحراف از عدالت و مخالفت با آن از مهم ترین آثار مخرب و زیانبار تعصبات است . بسیاری از مخالفت های مردم با عدالت و تحقق آن درجامعه به سبب تعصبات ایشان نسبت به خویشان و اقوام و نژاد است. بسیار دیده شده و می شود که دو شخصی که با هم وارد اداره و یا مرکزی می شوند با یکی با مهر و محبت برخورد می شود و به دیگری کم محلی می شود. اگر ریشه این رفتارهای دوگانه و متضاد را جست و جو کنید در می یابید که تنها به این جهت شخصی مورد بی مهری و بی عدالتی قرار می گیرد که از قوم و نژاد و همزبان وی نبوده است. بنابر این ریشه بسیاری از بی عدالتی ها در جامعه را می بایست در تعصبات افراد جست. رفتارهای خشونت آمیز نیز برخاسته از تعصبات است. کشتارها ونسل کشی هایی که در جوامع متعددی چون بالکان و بوسنی و هرزگوین و عراق و فلسطین اشغالی انجام شده و می شود یا در جامعه بوروندی و رواندا در آفریقا رخ داد همه دراین مساله ریشه داشته است.
● عوامل زمینه های پـیدایش تعصب
ازعلل و عوامل ایجادی تعصب، جهل و نادانی است. انسانهایی گرفتار این خصلت زشت اخلاقی و رفتار ناپسند و نابهنجار می شوند که شناخت درستی از موقعیت خود در هستی ندارند. بنابر این جهل و نادانی ریشه بسیاری از رفتارهای زشت و نابهنجار اجتماعی است. از این رو برای بازسازی افراد گرفتار تعصب می بایست آنان را به موقعیت خود در هستی آشنا ساخت. از آن جایی که ریشه بسیاری از نابهنجاری ها و صفات زشت و خصلت های نادرست را می بایست درجهل و نادانی جست و جو کرد . کسانی که خود و خویشان خود را بنا به علل و عوامل نادرست و معیارها و ملاک های باطل و برتر می بینند، نسبت به خود و خویشان تعصب می ورزند و رفتاری استکباری در پیش می گیرند.
● تفکر انحصار طلبی
از دیگر عواملی که زمینه تعصبات را در آدمی فراهم می آورد و او را به رفتارهای زشت و ناپسند و بی عدالتی سوق می دهد، تفکر انحصار طلبی است. افرادی بر این باورند که آنان تنها می توانند به درجاتی از علم و دانش و یا مقاماتی انسانی دست یابند. و این توان و ظرفیت از عهده دیگران خارج است. هرکسی که گمان می کند حق را یافته و تنها اوست که از این ظرفیت و توان برخوردار است و یا این حقیقت تنها در اندیشه و روش و منش اوست، گرفتار تعصب می شود و دیگر بر حقایق گوش نمی سپارد و حاضر به تغییر بینش و منش و کنش خویش نمی شود. درحقیقت کفر به حقایق و واقعیت های هستی موجب می شود اموری در زندگی بشر، اساسی و اصلی شود که در بینش و تفکر اصیل و وحیانی از هیچ جایگاهی برخوردار باشد. دگرگونی معیارهای ارزش گذاری و سنجش که از راه کفر پدید می آید موجب می شود تا شخص به جای آن که تقوا را معیار برتری قرار دهد و دور شدن از زشتی ها و پلشتی های ضد فطرت سالم را اصالت بخشد و اموری را اصالت می بخشد که هیچ گونه ارتباطی با فطرت سالم و عقلانیت فطری ندارد. این گونه است که در اندیشه و بینش و نگرش ایشان مسایلی چون تعصبات قومی به عنوان معیار عمل قرار می گیرد و با دیگری بر اساس آن رفتار می کنند. به هر حال تغییر معیارهای سنجش و داوری به سبب بینش برخاسته از کفر از اصلی ترین علل و عوامل ایجادی تعصبات و اموری نابهنجار از این دست می باشد.
● بردباری سلاح مبارزه با تعصب
یکی از کاربردی ترین و کارآمدترین سلاح ها برای مبارزه با هرگونه تعصب های جاهلانه، بهره گیری از آرامش و بردباری است. برای مبارزه با هرگونه تعصبات جاهلی، لازم است که با توکل و بهره گیری از ابزارهای آرامش و بردباری به مقابله و مبارزه با این خصلت زشت برخاست و تعصبات را از ریشه برکند. این امر به همگان ضروری و بایسته است ؛ زیرا تعصبات جاهلی و جاهلانه در هر کسی عامل بسیاری از گمراهی های فکری و جرم و جنایت و بی عدالتی و رفتارهای نابهنجاری اجتماعی است.
۱۳۸۷/۰۹/۱۵
نظریه ی توطئه در ایران سابقه طولانی دارد
.
در کشورهای اسلامی نیز «نظریهی توطئه» هواداران فراوان دارد. نه تنها مردم عادی، بلکه حتا اکثر قریب به اتفاق روشنفکران این کشورها به جای رویکردی انتقادی نسبت به کاستیهای فکری و فرهنگی خود، برای توضیح علل عقبماندگی کشورشان، به «نظریهی توطئه» متوسل میشوند. «نظریهی توطئه» در این کشورها یکی از گستردهترین حربهها، برای پرهیز از نقد فرهنگی و گریز از رودررویی انتقادی با مسائل و مشکلات روحی و فکری جوامع خودی است. به دیگر سخن، هواداری از «نظریهی توطئه» در میان روشنفکران کشورهای اسلامی، یکی از جلوههای آشکار نابالغی روحی و معنوی است. برای نمونه، بیشتر روشنفکران میهن ما، نبود دمکراسی و سلطهی دیرپای حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری در ایران را، نتیجهی توطئهی قدرتهای بزرگ جهانی ارزیابی میکنند. گفتمان چیره در میان آنان، هنوز گفتمان ضدامپریالیستی با چاشنی آمریکاستیزی است.در مورد «نظریهی توطئه» در جامعهی ایران، در آغاز این جستار نمونهای به دست دادیم. اینکه «انقلاب اسلامی» در ایران نتیجهی توطئهی قدرتهای بزرگ بوده، تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه آن است که رژیم اسلامی برآمده از همین انقلاب، در نزدیک به سهدهه موجودیت خود، همواره در تبلیغات خود با «نظریهی توطئه» کار کرده است. هیچ مخالف سیاسی نبوده که در این مدت به «جاسوسی برای قدرتهای بیگانه» یا «عامل استکبار جهانی» متهم نشده باشد.افزون بر آن، جریانهای کمونیستی ایران، متاثر از جهاننگری ویژهی خود که برخاسته از ثنویتی مبتذل و سادهانگارانه است، در سالهای آغازین پس از «انقلاب اسلامی»، در گسترش «نظریههای توطئه» در جامعهی ایران نقش مهمی داشتهاند. برای نمونه، حزب توده در آن سالها برای «ژرفش انقلاب شکوهمند ایران»، دائما بر طبل «توطئههای امپریالیستی» میکوبید و هرگونه جنبشی در مخالفت با برآمد استبداد دینی را «توطئهی عوامل آمریکا» مینامید.
علل بروز «نظریهی توطئه»
طرز فکر مبتنی بر «نظریهی توطئه»، در همهی فرهنگها و جوامع وجود دارد. ولی مقبولیت و محبوبیت آن متفاوت است. این پدیده در برخی جوامع، به گونهای فراگیر و تودهای بروز میکند و در جوامع دیگر همواره بخش ثابتی از فرهنگ سیاسی آنجاست. جوامعی هم وجود دارند که «نظریههای توطئه» در آنها کارآیی چندانی ندارد. پژوهشهای تاریخی نشان میدهند که «نظریههای توطئه» در شرایط بحرانی گسترش بیشتری می یابند. برای نمونه در دورهی انقلاب فرانسه و در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم .انگارهی دسیسهآمیز از جهان، زمانی بر اذهان چیره میگردد که بخشهای بزرگی از جامعه مورد تهدید باشند و خود را در خطر ببینند.
ولی باید افزود که هر جامعه ای نیز در شرایط دشوار و اضطراری، با «نظریهی توطئه» در برابر تهدیدات بیرونی واکنش نشان نمیدهد. برای نمونه، اگر چه بریتانیا در جریان جنگ جهانی دوم واقعا در معرض سنگین ترین تهدیدات خارجی بود، ولی «نظریهی توطئه» نتوانست در این کشور مقبولیت همگانی بیابد. بررسیهای تاریخی دربارهی «نظریهی توطئه» همچنین نشان میدهد که شیوهی تفکر مبتنی بر دسیسه و توطئه، معمولا با آمادگی زیادی برای اعمال خشونت همراه است. از پیگردهای دستگاه تفتیش عقاید کلیسا در سدههای میانه گرفته تا «ترور بزرگ» در انقلاب فرانسه، از اردوگاههای مرگ ناسیونال سوسیالیسم گرفته تا جزایر گولاگ استالینی در شوروی، همواره کشف و افشای «توطئهگران»، سرکوب خونین و نابودی آنان را درپی داشته است. این امر بخشی جداییناپذیر از منطق داشتن انگارهای توطئه آمیز از جهان است. هنگامی که تهدید از سوی نیروهای قدرتمند توطئهگر آنچنان سترگ جلوه داده شود که هیچ تصور و پنداری نتواند آن را باطل کند، باید هر ابزاری برای دفع آن نیز مجاز باشد.
کارل رایموند پوپر، فیلسوف اتریشی تبار انگلیسی سدهی بیستم، در کتاب «حدسها و ابطالها» یادآور میشود که نظریهی توطئه، گونهای ابتدایی از خرافه است. چنین پدیدهای حتا از تاریخگرایی نیز کهن تر است و در شکل جدید خود، نتیجهی دنیویشدن خرافههای دینی است. به باور پوپر، جای خدایان هومری و توطئههای آنان را اکنون ریش سفیدان فرزانهی کوه صهیون یا صاحبان انحصارها یا سرمایه داران یا استعمارگران گرفتهاند. پوپر مدعی نیست که توطئه و دسیسه هرگز صورت نمیگیرد، بلکه به باور وی، توطئهها، خصلتها و ویژگیهای زندگی اجتماعی را دگرگون نمیسازند و اگر رشتهی توطئهای گسسته شود، باز با همان مسائل و مشکلاتی روبهرو خواهیم بود که همیشه با آنها روبهرو بودهایم .
دیتر گرو مورخ آلمانی نیز با الهام از کتاب «دیالکتیک روشنگری» نوشتهی هورکهایمر و آدورنو فیلسوفان آلمانی سدهی بیستم، «نظریههای توطئه» را کوششی در رویارویی با خردگرایی عصر روشنگری ارزیابی میکند. به باور وی، شتاب در عقلانیکردن مناسبات اجتماعی و تلاش در این راستا که دانش عقلی جایگزین توضیح غیرعقلی جهان گردد و آن را پس زند، منجر به واکنشی خردستیزانه شد که در «نظریههای توطئه» مجال بروز مییابد. هنگامی که انسان دیگر نتواند همه چیز را با خدای قادر مطلق توضیح دهد، این گرایش روبه رشد میگذارد که پدیدههای ناخوشایند را در قالب دسیسهها و توطئههای گروههایی بریزد که باید مسئول ناکامیها قلمداد شوند.خردگرایی و پیشرفت فنآوری از یکسو و پرهیز از مدرنشدن روحی و خردگریزی از دیگر سو، همان چیزی است که ارنست بلوخ فیلسوف آلمانی سدهی بیستم، آن را در قالب مفهومی «همزمانی امر ناهمزمان» ریخته است.
پژوهشهای انسانشناختی معاصر تایید میکنند که در جوامع در حال رشد، مدرنیزه شدن، غالبا به عنوان خطری برای ارزشهای سنتی فهمیده میشود و رویکرد به «نظریهی توطئه» در این جوامع، واکنشی نسبت به چنین احساس خطری است. درست در جوامعی که روند سکولاریزاسیون با شتاب پیش میرود و توضیح عقلی تدریجا جایگزین تصور و پندار دینی از جهان میگردد، علت شر و پلیدی نیز دیگر نه در نیروهای ضدالهی، که در توطئهی نیروهای زمینی جستجو میشود.
اشتراک در:
پستها (Atom)
نقل مطالب از خبرگزاری دوستی با ذکر ماخذ آزاد است